مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۲۱۰

۱

نیست در آخرزمان فریادرس

جز صلاح الدین صلاح الدین و بس

۲

گر ز سر سر او دانسته‌ای

دم فروکش تا نداند هیچ کس

۳

سینه عاشق یکی آبیست خوش

جان‌ها بر آب او خاشاک و خس

۴

چون ببینی روی او را دم مزن

کاندر آیینه زیان باشد نفس

۵

از دل عاشق برآید آفتاب

نور گیرد عالمی از پیش و پس

تصاویر و صوت

کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 467
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۸/۱۴ - ۱۴:۲۸:۳۱
صلاح دین یا شمس همان سینه عاشق است که چون آبی روان در هستی جاری است که میرآب آن کسی است که به فرمان این غزل نباید نامش برده شودسرّ سرّ این فریاد رس، و میرآفتاب دل همان کسی است که نباید نام او برده شود چون آنوقت شخصی میشود و یکنفر بت میشود و موضوع عوضی دریافت میشود و عظمت این معنی بهم میریزد چون هرچند این غزل سرّ بزرگی را که فریاد رس آخر و تنها فریاد رس است بسادگی بیان میکند ولی با اشاره به نام صلاح دین از آن میگذرد تا شنونده خود دریابد و به این حس بزرگ خود که بیرون از اوست ولی در دل او جای دارد نزدیک شود