
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۲۱۴
۱
بیا که دانه لطیفست رو ز دام مترس
قمارخانه درآ و ز ننگ وام مترس
۲
بیا بیا که حریفان همه به گوش تواند
بیا بیا که حریفان تو را غلام مترس
۳
بیا بیا به شرابی و ساقیی که مپرس
درآ درآ بر آن شاه خوش سلام مترس
۴
شنیدهای که در این راه بیم جان و سر است
چو یار آب حیاتست از این پیام مترس
۵
چو عشق عیسی وقتست و مرده میجوید
بمیر پیش جمالش چو من تمام مترس
۶
اگر چه رطل گرانست او سبک روحست
ز دست دوست فروکش هزار جام مترس
۷
غلام شیر شدی بیکباب کی مانی
چو پخته خوار نباشی ز هیچ خام مترس
۸
حریف ماه شدی از عسس چه غم داری
صبوح روح چو دیدی ز صبح و شام مترس
۹
خیال دوست بیاورد سوی من جامی
که گیر باده خاص و ز خاص و عام مترس
۱۰
بگفتمش مه روزهست و روز گفت خموش
که نشکند می جان روزه و صیام مترس
۱۱
در این مقام خلیلست و بایزید حریف
بگیر جام مقیم و در این مقام مترس
تصاویر و صوت

نظرات
sharaf
هانیه سلیمی