مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۲۱۷

۱

الحذر از عشق حذر هر کی نشانی بودش

گر بستیزد برود عشق تو برهم زندش

۲

از دل و جان برکندش لولی و منبل کندش

سیل درآید چو گیا هر طرفی می‌بردش

۳

اوست یقین رهزن تو خون تو در گردن تو

دور شو از خیر و شرش دور شو از نیک و بدش

۴

باده خوری مست شوی بی‌دل و بی‌دست شوی

بیست سلامت بودش درکشدش خوش خوردش

۵

پای در این جوی نهی تا به قیامت نرهی

هر که در این موج فتد تا لب دریا کشدش

۶

گول شود هول شود وز همه معزول شود

دست نگیرد هنرش سود ندارد خردش

۷

ای دم تو دام خمش بی‌گنهان را بمکش

ای رخ تو باده هش مست کند تا ابدش

تصاویر و صوت

کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 469
عندلیب :

نظرات