
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۲۱۷
۱
الحذر از عشق حذر هر کی نشانی بودش
گر بستیزد برود عشق تو برهم زندش
۲
از دل و جان برکندش لولی و منبل کندش
سیل درآید چو گیا هر طرفی میبردش
۳
اوست یقین رهزن تو خون تو در گردن تو
دور شو از خیر و شرش دور شو از نیک و بدش
۴
باده خوری مست شوی بیدل و بیدست شوی
بیست سلامت بودش درکشدش خوش خوردش
۵
پای در این جوی نهی تا به قیامت نرهی
هر که در این موج فتد تا لب دریا کشدش
۶
گول شود هول شود وز همه معزول شود
دست نگیرد هنرش سود ندارد خردش
۷
ای دم تو دام خمش بیگنهان را بمکش
ای رخ تو باده هش مست کند تا ابدش
تصاویر و صوت

نظرات