مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۲۲۲

۱

چه دارد در دل آن خواجه که می‌تابد ز رخسارش

چه خوردست او که می‌پیچد دو نرگسدان خمارش

۲

چه باشد در چنان دریا به غیر گوهر گویا

چه باتابست آن گردون ز عکس بحر دربارش

۳

به کار خویش می‌رفتم به درویشی خود ناگه

مرا پیش آمد آن خواجه بدیدم پیچ دستارش

۴

اگر چه مرغ استادم به دام خواجه افتادم

دل و دیده بدو دادم شدم مست و سبکسارش

۵

بگفت ابروش تکبیری بزد چشمش یکی تیری

دلم از تیر تقدیری شد آن لحظه گرفتارش

۶

مگر آن خواب دوشینه که من شوریده می‌دیدم

چنین بودست تعبیرش که دیدم روز بیدارش

۷

شب تیره اگر دیدی همان خوابی که من دیدم

ز نور روز بگذشتی شعاع و فر انوارش

۸

چه خواجست این چه خواجست این بنامیزد بنامیزد

هزاران خواجه می‌زیبد اسیر و بند دیدارش

۹

کجا خواجه جهان باشد کسی کو بند جان باشد

چو او بنده جهان باشد نباشد خواجگی یارش

تصاویر و صوت

کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 470
عندلیب :

نظرات

user_image
کوروش
۱۳۹۶/۱۲/۱۵ - ۰۳:۴۸:۴۱
مصراع دوم بیت دوم ".. چه تابان است آن گردون ز عکس بحر دربارش"صحیح هست.ممنون