مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۲۳۶

۱

برفتم دی به پیشش سخت پرجوش

نپرسید او مرا بنشست خاموش

۲

نظر کردم بر او یعنی که واپرس

که بی‌روی چو ماهم چون بدی دوش

۳

نظر اندر زمین می‌کرد یارم

که یعنی چون زمین شو پست و بی‌هوش

۴

ببوسیدم زمین را سجده کردم

که یعنی چون زمینم مست و مدهوش

تصاویر و صوت

کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 475
عندلیب :

نظرات

user_image
سعید
۱۴۰۳/۰۱/۳۱ - ۱۶:۴۴:۲۲
این غزل مکالمه‌ای بین عاشق و معشوق است بدون این‌که حتی یک کلمه بین آنها رد و بدل شود! کار به جایی رسیده که دیگر نیازی به حرف و صوت نیست ، مولانا در مثنوی هم به این مطلب اشاره کرده است حرف و صوت و گفت را بر هم زنم تا که بی این هر سه با تو دم زنم زبان ، زبانِ اشاره‌هاست به قول صائب: صائب نظر سیاه نسازد به هر کتاب  فهمیده‌است هرکه زبانِ اشاره‌ها...