
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۲۳۸
۱
امروز خوش است دل که تو دوش
خون دل ما بخوردهای نوش
۲
ای دوش نموده روی چون ماه
و امروز هزار شکل و روپوش
۳
دل سجده کنان به پیش آن چشم
جان حلقه شده به پیش آن گوش
۴
هر لحظه اشارتی که هش دار
هش میخواهی ز مرد بیهوش
۵
سرنای توام مرا تو گویی
من در تو فرودمم تو مخروش
۶
از بیم تو گشته شیر گربه
در خاک خزیده صبر چون موش
۷
هر ذره کنار اگر گشاید
خورشید نگنجد اندر آغوش
۸
خورشید چو شد تو را خریدار
ای ذره به نقد نسیه بفروش
۹
باقی غزل مگو که حیفست
ما در گفتار و دوست خاموش
۱۰
لیکن چه کنم که رسم کهنهست
دریا خاموش و موج در جوش
تصاویر و صوت

نظرات
همایون