مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۲۳۸

۱

امروز خوش است دل که تو دوش

خون دل ما بخورده‌ای نوش

۲

ای دوش نموده روی چون ماه

و امروز هزار شکل و روپوش

۳

دل سجده کنان به پیش آن چشم

جان حلقه شده به پیش آن گوش

۴

هر لحظه اشارتی که هش دار

هش می‌خواهی ز مرد بی‌هوش

۵

سرنای توام مرا تو گویی

من در تو فرودمم تو مخروش

۶

از بیم تو گشته شیر گربه

در خاک خزیده صبر چون موش

۷

هر ذره کنار اگر گشاید

خورشید نگنجد اندر آغوش

۸

خورشید چو شد تو را خریدار

ای ذره به نقد نسیه بفروش

۹

باقی غزل مگو که حیفست

ما در گفتار و دوست خاموش

۱۰

لیکن چه کنم که رسم کهنه‌ست

دریا خاموش و موج در جوش

تصاویر و صوت

کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 475
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۸/۲۸ - ۱۵:۰۵:۵۴
غزل بسیار زیبای جلال دینیخون دل ما بخورده ای، کنایه از برآوردن آرزوستو دیدن ماه، که در فرهنگ جلالی بسیار رمز کلیدی استهر بار خورشید حقیقت یک شکل و زیبایی خاصی دارد و سرنای عشق آهنگ تازه دیگرروپوش از واژه های دیگری است که جلال دین بکار میبرد و در فلسفه امروزه همان واژه پدیدار است که شاخه های فلسفی گوناگون پدیدارشناسی را بوجود آورده استآیین تازه جلال دین یک مکتب نیست که آموزش داده شود بلکه خود عشق است که با آشنایی با معنی ها پیدا میشود و با دوست گسترش می یابد و همواره نو میگردد، و اولین دوست خود جلال دین است