
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۲۴۲
۱
گر لاش نمود راه قلاش
ای هر دو جهان غلام آن لاش
۲
ای دیده جهان و جان ندیده
جانست جهان تو یک نفس باش
۳
گردیست جهان و اندر این گرد
جاروب نهان شدست و فراش
۴
این مشعله از کجاست بینی
آن روز که بشکنی چو خشخاش
۵
عشقی که نهان و آشکارست
خون ریز و ستمگرست و اوباش
۶
چون کشته شوی در او بمانی
من مات من الهوی فقد عاش
۷
عشقست نه زر نهان نماند
العاشق کل سره فاش
۸
لا حسن یلد حیث لا عشق
شاباش زهی جمال شاباش
تصاویر و صوت

نظرات