
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۲۴۷
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش
هر کسی اندر جهان مجنون لیلیّی شدند
عارفان لیلیِّ خویش و دم به دم مجنون خویش
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
گر تو فرعون منی از مصر تن بیرون کنی
در درون حالی ببینی موسی و هارون خویش
لنگری از گنج مادون بستهای بر پای جان
تا فروتر میروی هر روز با قارون خویش
یونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشق
گفتمش چونی جوابم داد بر قانون خویش
گفت بودم اندر این دریا غذای ماهیی
پس چو حرف نون خمیدم تا شدم ذاالنون خویش
زین سپس ما را مگو چونی و از چون درگذر
چون ز چونی دم زند آن کس که شد بیچون خویش؟
باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دلتریم
رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش
خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال
هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش
باده گلگونهست بر رخسار بیماران غم
ما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خویش
من نیم موقوف نفخ صور همچون مردگان
هر زمانم عشق جانی میدهد ز افسون خویش
در بهشت استبرق سبزست و خلخال و حریر
عشق نقدم میدهد از اطلس و اکسون خویش
دی منجم گفت دیدم طالعی داری تو سعد
گفتمش آری ولیک از ماه روزافزون خویش
مه که باشد با مه ما کز جمال و طالعش
نحس اکبر سعد اکبر گشت بر گردون خویش
تصاویر و صوت

نظرات
ناشناس
نجمی
حسین ملیحی شجاع
عشق تورج
بابک
سلیمان علاقی
erfan
میثم
پیام
محسن
سیمانیان
حسین مطهری
میثم
شکر
عرفان
nabavar
رضا
پاسخ می دهد از غذای ماهی به صاحب ماهی تبدیل شدم.
شکر
حسین توفیقی
پاسخ رضا:املای صحیح آن لقب "ذو النون" است (ذال تنها کفایت نمی کند). همین طور است "ذو الجلال" و "ذو الفقار" و "ذو الجناح" که حالت رفعی (nominative) آنها لحاظ می شود.
دانش جو۳۱۳
دانش جو۳۱۳
دانش جو۳۱۳
ما را همه شب نمی برد خواب
ما را همه شب نمی برد خواب
بیژن غنچه پور
مازیار mazisangari@gmail.com
حامد
رستمی
جهانگیر آزاد
فرامرز امامی
پاسخشان را با اثری از خودشان داد:من چه گویم یک رگم هشیار نیستشرح آن یاری که او را یار نیستشرح این هجران و این خون جگراین زمان بگذار تا وقت دگرآفتابی کز وی این عالم فروختاندکی گر پیش آید جمله سوخت
محمدرضا
امیرمهدی
حمید کاوه
رضا
بابک
مریم
هادی رنجبران
محسن جهان
محمدر رضا نامنی
یزدانپناه عسکری
یزدانپناه عسکری
حسین غنجی فشکی
عرفان اخوان
نوشین آزادی
فرهنگ معظمی
زیرو زبر