
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۲۵۱
۱
گر لب او شکند نرخ شکر میرسدش
ور رخش طعنه زند بر گل تر میرسدش
۲
گر فلک سجده برد بر در او میسزدش
ور ستاند گرو از قرص قمر میرسدش
۳
ور شه عقل که عالم همگی چاکر اوست
جهت خدمت او بست کمر میرسدش
۴
شاه خورشید که بر زنگی شب تیغ کشید
گر پی هیبتش افکند سپر میرسدش
۵
گر عطارد ز پی دایره و نقطه او
همچو پرگار دوانست به سر میرسدش
۶
آن جمالی که فرشته نبود محرم او
گر ندارد سر دیدار بشر میرسدش
۷
کار و بار ملکانی که زبردست شدند
نکند ور بکند زیر و زبر میرسدش
۸
میشمردم من از این نوع شنودم ز فلک
که از اینها بگذر چیز دگر میرسدش
تصاویر و صوت

نظرات
هادی رنجبران