
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۲۷۳
۱
ما به سلیمان خوشیم دیو و پری گو مباش
حسن تو از حد گذشت شیوه گری گو مباش
۲
هست درست دلم مهر تو ای حاصلم
جان زرینم بس است مهر زری گو مباش
۳
عشق کدام آتش است کو همه را دلکش است
چاکری او خوش است ملک و سری گو مباش
۴
برکن از کار تو دست به یک بار تو
خشک لبم دار تو هیچ تری گو مباش
۵
جان من از جان عشق شد همگی کان عشق
همره مردان عشق ماده نری گو مباش
۶
سایه تو پیش و پس جان مرا دسترس
سایه آن نخل بس باروری گو مباش
۷
جان صفا شمس دین از تبریزی چو چین
از تو مرا غیر این پرده دری گو مباش
تصاویر و صوت

نظرات
ندا
مسعود
Lira R