
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۲۸۲
۱
تمام اوست که فانی شدست آثارش
به دوستگانی اول تمام شد کارش
۲
مرا دلیست خراب خراب در ره عشق
خراب کرده خراباتیی به یک بارش
۳
بگو به عشق بیا گر فتاده میخواهی
چنان فتاد که خواهی بیا و بردارش
۴
میا به پیش ز درش ببین که میترسم
ز شعلهها که بسوزی ز سوز اسرارش
۵
وگر بگیردت آتش به سوی چشم من آ
که سیل سیل روانست اشک دربارش
۶
حدیث موسی و سنگ و عصا و چشمه آب
ز اشک بنده ببینی به وقت رفتارش
۷
برآر بانگ و بگو هر کجا که بیماریست
صلای صحت و دولت ز چشم بیمارش
۸
برآ به کوه و بگو هر کجا که خفته دلیست
صلای بینش و دانش ز بخت بیدارش
۹
که نور من شرح الله صدره شمعیست
که در دو کون نگنجد فروغ انوارش
تصاویر و صوت

نظرات
امین کیخا
امین کیخا
پیرایه یغمایی
دکتر ترابی