مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۲۹

۱

مشکن دل مرد مشتری را

بگذار ره ستمگری را

۲

رحم آر مها که در شریعت

قربان نکنند لاغری را

۳

مخمور توام به دست من ده

آن جام شراب گوهری را

۴

پندی بده و به صلح آور

آن چشم خمار عبهری را

۵

فرمای به هندوانِ جادو

کز حد نبرند ساحری را

۶

در شش‌دره‌ای فتاد عاشق

بشکن درِ حبس شش‌دری را

۷

یک لحظه معزمانه پیش آ

جمع آور حلقه پری را

۸

سر می‌نهد این خمار از بن

هر لحظه شراب آن سری را

۹

صد جا چو قلم میان ببسته

تُنگ شکر معسکری را

۱۰

ای عشق برادرانه پیش آ

بگذار سلام سرسری را

۱۱

ای ساقی روح از در حق

مگذار حق برادری را

۱۲

ای نوح زمانه هین روان کن

این کشتی طبع لنگری را

۱۳

ای نایب مصطفی بگردان

آن ساغر زفت کوثری را

۱۴

پیغام ز نفخ صور داری

بگشای لب پیمبری را

۱۵

ای سرخ صباغت علمدار

بگشا پر و بال جعفری را

۱۶

پر لاله کن و پر از گل سرخ

این صحن رخ مزعفری را

۱۷

اسپید نمی‌کنم دگر من

درریز رحیق احمری را

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 117
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 87
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
بهروز
۱۳۹۵/۱۰/۱۹ - ۰۳:۲۳:۰۰
متنی بسیار عمیق و زیبا در حق شمس و رومی والامقام:پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
A
۱۳۹۹/۰۵/۲۹ - ۱۱:۰۷:۱۱
غزلی بسیار زیبا در وصف حضرت علی (علیه السلام) . واقعا شاهکاره .
user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۶/۲۷ - ۱۰:۳۹:۰۹
غزلی با حال و هوای پیش از ملاقات شمس و متحول شدن، و خالی از فرهنگ آیینگی و نوروزانه جلال دینی
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۳/۰۳/۱۳ - ۰۱:۱۸:۳۱
سلام    معسکر درلغت به معنای  لشکرگاه است که در اینجا با این معنی کاربرد ندارد وطبق نظر فرهنگ دهخدا  معسکر مکرم از شهرهای قدیم خوزستان است که از نظر تولید شکر مرغوب سر آمد سایر نقاط بوده .