مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۳۰۰

۱

عیسی روح گرسنه‌ست چو زاغ

خر او می‌کند ز کنجد کاغ

۲

چونک خر خورد جمله کنجد را

از چه روغن کشیم بهر چراغ

۳

چونک خورشید سوی عقرب رفت

شد جهان تیره رو ز میغ و ز ماغ

۴

آفتابا رجوع کن به محل

بر جبین خزان و دی نه داغ

۵

آفتابا تو در حمل جانی

از تو سرسبز خاک و خندان باغ

۶

آفتابا چو بشکنی دل دی

از تو گردد بهار گرم دماغ

۷

آفتابا زکات نور تو است

آنچ این آفتاب کرد ابلاغ

۸

صد هزار آفتاب دید احمد

چون تو را دیده بود او مازاغ

۹

زان نگشت او بگرد پایه حوض

کو ز بحر حیات دید اسباغ

۱۰

آفتابت از آن همی‌خوانم

که عبارت ز تست تنگ مساغ

۱۱

مژده تو چو درفکند بهار

باغ برداشت بزم و مجلس و لاغ

۱۲

کرده مستان باغ اشکوفه

کرده سیران خاک استفراغ

۱۳

حله بافان غیب می‌بافند

حله‌ها و پدید نیست پناغ

۱۴

کی گذارد خدا تو را فارغ

چون خدا را ز کار نیست فراغ

۱۵

صد هزاران بنا و یک بنا

رنگ جامه هزار و یک صباغ

۱۶

نغزها را مزاج او مایه

پوست‌ها را علاج او دباغ

۱۷

لعل‌ها را درخش او صیقل

سیم و زر را کفایتش صواغ

۱۸

بلبلان ضمیر خود دگرند

نطق حس پیششان چو بانگ کلاغ

۱۹

بس که همراز بلبلان نبود

آنک بیرون بود ز باغ و ز راغ

تصاویر و صوت

کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 496
عندلیب :

نظرات

user_image
..
۱۳۹۹/۰۶/۳۱ - ۰۴:۴۵:۴۸
آفتابا زکاتِ نور تو استآنچ این آفتاب کرد ابلاغآفتابت از آن همی‌خوانمکه عبارت ز تست تنگ مساغ..