مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۳۱

۱

من چو موسی در زمان آتش شوق و لقا

سوی کوه طور رفتم حبذا لی حبذا

۲

دیدم آن جا پادشاهی خسروی جان پروری

دلربایی جان فزایی بس لطیف و خوش لقا

۳

کوه طور و دشت و صحرا از فروغ نور او

چون بهشت جاودانی گشته از فر و ضیا

۴

ساقیان سیمبر را جام زرین‌ها به کف

رویشان چون ماه تابان پیش آن سلطان ما

۵

روی‌های زعفران را از جمالش تاب‌ها

چشم‌های محرمان را از غبارش توتیا

۶

از نوای عشق او آن جا زمین در جوش بود

وز هوای وصل او در چرخ دایم شد سما

۷

در فنا چون بنگرید آن شاه شاهان یک نظر

پای همت را فنا بنهاد بر فرق بقا

۸

مطرب آن جا پرده‌ها بر هم زند خود نور او

کی گذارد در دو عالم پرده‌ای را در هوا

۹

جمع گشته سایه الطاف با خورشید فضل

جمع اضداد از کمال عشق او گشته روا

۱۰

چون نقاب از روی او باد صبا اندرربود

محو گشت آن جا خیال جمله شان و شد هبا

۱۱

لیک اندر محو هستیشان یکی صد گشته بود

هست محو و محو هست آن جا بدید آمد مرا

۱۲

تا بدیدم از ورای آن جهان جان صفت

ذره‌ها اندر هوایش از وفا و از صفا

۱۳

بس خجل گشتم ز رویش آن زمان تا لاجرم

هر زمان زنار می‌ببریدم از جور و جفا

۱۴

گفتم ای مه توبه کردم توبه‌ها را رد مکن

گفت بس راهست پیشت تا ببینی توبه را

۱۵

صادق آمد گفت او وز ماه دور افتاده‌ام

چون حجاج گمشده اندر مغیلان فنا

۱۶

نور آن مه چون سهیل و شهر تبریز آن یمن

این یکی رمزی بود از شاه ما صدرالعلا

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 119
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 88
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۶/۰۷/۱۰ - ۱۹:۰۳:۳۴
در غزل‌های بسیاری جلال دین کوشش میکند تا مقام شمس را تا آنجا که میتواند بالا ببرد این خود بنوعی به راه و طریقت معرفت ویژه جلال دین مربوط است و هم جوابی و واکنشی به دشمنان شمس و رویارویی پهلوانانه با ارباب قدرت و دین فروشان هم دستشان در این غزل اما این والائی مقام آنقدر رفیع است که دیگر بالا تری را بر آن‌ متصور نیست در مقام شمس هم خورشید و هم سایه آن با هم یکی‌ شدند هست و نیست، فنا و بقا در هم آمیخته انداین خود ویژگی‌ عرفان جلال دین نیز هست که به انسان راه تعألی او و مقام حقیقی‌ ا‌ش را نشان می‌دهد
user_image
شقایق عسگری
۱۳۹۷/۰۷/۲۴ - ۰۵:۰۱:۵۵
کاملا مشخصه که در زمان آتش شوق و لقا چه تشبیهاتی به ذهنش رسیده فقط من متوجه نشدم چرا شهرتبریز به یمن تشبیه کرده؟؟؟
user_image
نگار
۱۳۹۹/۰۱/۲۹ - ۰۱:۳۹:۵۷
جناب شقایق اینطور به نظر میاد که چون قدیمی‌ها بر این باور بوده‌اند که اول یمنی‌ها ستاره سهیل رو رویت می‌کردند، “نور آن مه” که شمس باشد را نیز اول تبریز رویت کرده. هم اینکه در بعضی ابیات شعر فارسی هم کلمه سهیل با یمن آورده شده. البته این برداشت بنده حقیر از این بیت هست.