مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۳۲

۱

در میان پرده خون عشق را گلزارها

عاشقان را با جمال عشق بی‌چون کارها

۲

عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست

عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها

۳

عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد

عشق دیده زان سوی بازار او بازارها

۴

ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق

ترک منبرها بگفته برشده بر دارها

۵

عاشقان دردکش را در درونه ذوق‌ها

عاقلان تیره دل را در درون انکارها

۶

عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست

عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها

۷

هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن

تا ببینی در درون خویشتن گلزارها

۸

شمس تبریزی توی خورشید اندر ابر حرف

چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 119
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 89
علیرضا بخشی زاده روشنفکر :
محسن لیله‌کوهی :
پری ساتکنی عندلیب :
حسین رستگار :

نظرات

user_image
nasim
۱۳۸۹/۰۵/۲۰ - ۰۴:۳۲:۵۷
سلامممنون به خاطر سایت خوبتونمنظور شاعر در بیت دوم از شش جهت چی هست؟؟؟
user_image
مهاجرانی
۱۳۸۹/۰۸/۱۹ - ۰۳:۲۸:۲۲
شش جهت، مراد از هر سوست که عقل ما رو به سویی کند. شمال و جنوب و شرق و غرب و اسمان و زمین. حافظ هم سروده است:فریاد که از شش جهتم راه ببستند.نشانه محدودیت عقل انسانی است که با پای عقل راه به جایی نمی برد. از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود.
user_image
کوروش
۱۳۹۱/۰۹/۲۳ - ۰۰:۵۸:۱۰
شش جهت اشاره به ابعاد دنیای مادی دارد که عقل همواره درگیر آنست و فراتر از آن را نمیشناسد.اما عشق با توجه به ذات مهنوی خود ابعاد بسیار فراتری را آشناست و به عقل میگوید که تو خود را زندانی این شش وجهی کرده ای اما من راه های دیگری را نیز همواره تجربه میکنم که ماورای ادراک توست.
user_image
کوروش
۱۳۹۱/۰۹/۲۳ - ۰۱:۰۰:۰۶
معنوی صحیح است.
user_image
محمود
۱۳۹۲/۱۱/۱۹ - ۱۰:۵۲:۵۳
ولی من فکر می کنم اشاره به شش محدودیت وجودی انسانی ( زمان،مکان،علت ومعلولی،...) دارد
user_image
جواد
۱۳۹۳/۰۹/۰۸ - ۰۱:۰۴:۰۰
یکی از بهترین غزل‌هایی است که درباره تقابل عقل و عشق شنیده و خوانده‌ام.
user_image
ناشناس
۱۳۹۳/۱۰/۱۹ - ۱۷:۳۹:۳۱
شش جهت ،منظور چهار جهت اصلی راست،چپ،جلو،عقب بالا وپایین است در یک فضای سه بعدی
user_image
هنگامه حیدری
۱۳۹۳/۱۰/۲۱ - ۱۰:۵۳:۴۴
در لغت نامه دهخدا در خصوص شش جهت آمده است:شش جهت . [ ش َ / ش ِ ج َ هََ ] (اِ مرکب ) جهات سته . شش طرف ؛ یعنی پیش و پس و چپ و راست و بالا و پایین . (ناظم الاطباء). پیش و پس و چپ و راست و زیر و زبر. (از التفهیم ). اطراف عالم که مشرق و مغرب و جنوب و شمال و تحت و فوق باشد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : شش جهت کدامند؟ آن نهایتهای این سه بعدند که گفتیم از دو جانب . و یکی از نهایتهای طول پیش نام است و دیگر پس و یکی از نهایتهای عرض راست و دیگری چپ . و یکی از نهایتهای عمق زیر و دیگر زبر. (التفهیم ص 4).
user_image
ابراهیم
۱۳۹۳/۱۲/۲۵ - ۱۰:۳۲:۳۴
سلام انچه مهم است بیان محدودیت ومحرومیت است که مولانا به خوبی بیان کرده است.هر کسی خود را در جهات دنیای مادی محدود کند لاجرم خود را از رسیدن به مقامات بالای انسانیت محروم کرده است.شش جهت کنایه از شناخت عقلی است که در نگاه عارف بی اعتبار است ویا حداقل در نگاه زاهد فقط در ایجاد اسباب دارای اعتبار نسبی است. خدا یارتان
user_image
رامتین
۱۳۹۴/۰۶/۲۶ - ۰۴:۲۶:۲۴
سلاممن بی اختیار به یاد این شعر افتادم؛ بعد به نظرم همین موضوعِ شش جهت اومد؛ بعد در جستجوی متنِ کاملِ شعر به این وبسایت رسیدم؛بنظرِ من مراد از شش جهت می تونه شش چاکرایِ متفاوت در انسان باشه...تنها چاکرایی که تمامِ گشایشها از اون اتفاق می افته چاکرای قلب یا چاکرایِ عشق (آناهاتا چاکرا هستش).{مرد از چاکرا مراکز انرژی در بدن هستند که دوستان می تونن با مراجعه به وبسایتهایِ گوناگونی که در این زمینه هست اطلاعات جامعتری راجع بهشون کسب کنند}با سپاس و عشق
user_image
بابک
۱۳۹۴/۰۶/۲۷ - ۱۷:۳۳:۱۳
رامتین گرامی،درود بر شما و خوش آمدی.به گمان این حقیر نیز مراد از شش جهت همان شش جهت در دنیای فیزیکی و مادی است و اشاره به حد کاربَری عقل، که دوستان پیشتر توضیح دادند، و نه "هفت" چاکرای فوقانی.اما،تعریفاتی که از عشق کرده اند شباهت بسیار زیادی به شاکتی دارد؛ از جمله هر دو را آتشین و راهی پر از خطر توصیف کرده که برای پای گذاردن در آن وجود "دلیل راه، پیر، شیخ ..." حقیقی را لازم و واجب دانسته اند، و بدون وجود او طی این مسیر را ناممکن.هر دو نیز این توصیف را حقیقی و نه مجازی عنوان کرده اند:"...تا ببینی در درون خویشتن گلزارها"فی المثال از "مولادهارا" چاکرا با گل دو برگش گرفته تا "ساهاسرارا" با گل هزار برگ خود، و آناهاتا در این میان با گلی دوازده برگ.سرت شاد
user_image
بابک
۱۳۹۴/۰۶/۲۷ - ۱۷:۵۳:۱۵
با پوزش،"مولادهارا" و گل چهار برگ آن...
user_image
ایزدجو
۱۳۹۴/۰۶/۲۷ - ۱۸:۳۳:۳۴
همانطوراست که میفرماییدجهت ها مادی ست که عقل میابدولی عشق ازین جهات میگذردبه ترجیع بند زیبای هاتف اصفهانی نظری بیاندازیمچشم دل باز کن که جان بینیآنچه نادیدنی است آن بینیگر به اقلیم عشق روی آریهمه آفاق گلستان بینی.......از مضیق جهات درگذریوسعت ملک لامکان بینییعنی چون عشق آمد دیگر گرفتار جهان مادی نخواهی بودگفت: میروم تا عنان شه گیرمکنم از دست ماهرویان دادعقل گوید مرو که نتوانیعشق گوید هر آنچه باداباد
user_image
حامد
۱۳۹۴/۰۹/۰۵ - ۰۵:۲۵:۵۲
فکر کنم منظور همون 6جهت فضای سه بعدی است ک محسوس عقل است... ومنظور از عشق آن است ک با ایمان واقعی ب نادیده اعتماد میکند، و گر نه ایمانی ک با عقل باشد همیشه در شک است، چون بعضی امور با منطق ناقص ما درست در نمی آید، عشق است اعتمادی است درونی ک منطقی نیست . . . البته با اینکه منظور از عشق در این شعر عشق عرفانی است، ولی با عشق بین دو انسان هم شاخه از همان درخت است
user_image
شاهرخ
۱۳۹۵/۰۱/۲۷ - ۰۳:۰۷:۰۳
شش جهت معادل (( دانستگی )) است که افق عقل است . فراتر از آن فضای یکتایی است که، معادل بینهایت هستی و عالم نامحدود است.
user_image
جلال الدین
۱۳۹۵/۰۴/۲۴ - ۰۷:۲۴:۱۵
ابر حرف : اشاره به همان صبح کاذب
user_image
بابک
۱۳۹۵/۰۶/۰۹ - ۱۷:۲۵:۵۱
درود گرامیانآیا بین شما کسی هست که معنی و مفهوم بیت اول رو خوب درک کرده باشد؟ چرا که برای بنده بسیار گنگ می باشد.سپاس
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۵/۰۶/۱۰ - ۰۰:۲۴:۲۷
بابک خان در میان پرده ی خون عشق را گلزارهاعاشقان را با جمال عشق ِ بی‌چون کارهااینطور می فهمم: دنیای عشق گلزاری ست که در آن خونین جگر به تماشا نشسته ایمو عاشقان درین گستان با داد و ستد و کشمکش های فراوان سر و کار دارند.مانا باشی
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۵/۰۶/۱۰ - ۰۰:۲۵:۵۹
سهو القلم : گلستان
user_image
روفیا
۱۳۹۵/۰۶/۱۰ - ۰۲:۰۸:۰۰
درود عزیزاندریافت من کمی متفاوت است :عشق اگرچه سرکش و خونین است ولی برای عاشق گلستان است، عشق چون و چرا ندارد! عشقِ بی چون : unconditional love گفتگو آیین درویشی نبود ورنه با تو ماجراها داشتیم
user_image
nabavar
۱۳۹۵/۰۶/۱۰ - ۰۹:۱۸:۰۵
مهناز بانو سپاسدر ترجمه ی این غزل بودم نظر شما برای من هم کار ساز آمدشما هم مانا باشید
user_image
بابک
۱۳۹۵/۰۶/۱۹ - ۱۶:۰۸:۱۴
سپاس مهناز بانو و روفیا خانوماز مجموع دریافتهای شما دوستان دریافتی داشتم ک خیلی عامیانه ابراز میکنم:درسته ک عشق بالاوپایین داره، سختی و شاید عذاب داره، اما همه ی این سختیا تو دید آدم عاقله و عاشق همه ی اینا واسش شیرینه مانند گشت و گذار در گلزارها دلچسبهو همچنین عاشقان با جلوه ی عشق بدون قید و شرط عشق بازی میکننجلوه ای کرد رخش روز ازل زیر نقابعکسی از پرتو آن بر رخ افهام افتاداینما تولوا فثم وجه الله
user_image
بابک
۱۳۹۵/۰۶/۱۹ - ۱۶:۱۴:۱۲
یا اینکه تو این همه مشکلی ک داریم تو این همه سردرگمی و عذابی ک هستیم عشق راه رهایی ماست به سوی آنچه ک باید
user_image
سعید
۱۳۹۵/۰۶/۲۴ - ۱۰:۰۰:۵۶
معنا 6 جهت درک شد
user_image
محمد
۱۳۹۵/۰۸/۰۲ - ۱۶:۲۹:۰۱
سخن درباره ی عشق زیاده؛ اما؟! ای کاش ؛به همون اندازه هم عاشق زیادبود.خیلی راحت کلام عاشقانه رومیخونیم ،امادرک عاشقانه کارکمترکسانیست.به راستی ممکنه یه روز بی زمانی یه جای بی مکانی عشق بیادسراغمون یخه ی لباسمونوبگیره بگه: آهای !کجاداری میری ؟راه ازاین طرفه .بعدبکشونمون دنبال خودشوهیچ وقت هم گمش نکنیم. یعنی واقعا میشه؟
user_image
گمنام-۱
۱۳۹۵/۰۸/۰۲ - ۱۹:۵۶:۱۲
آ ممد ، به اندازه همه آدمای همه زمانها عشق و عاشق داریم این آتش در جان هرکسی به گونه ای می آویزد، گاه می سازد ، گاه می سوزاند، بی خبر می آید ، سر زده گو بسوز، گو بساز ، همواره خوش می آیی، کارمایه حیات، خار نومیدی از پای جان بر کن، پرده خون بر دریده نوازش بگاهت بر کشتزار جانمان بتاب. " بی عشق مباد سرنوشتم "
user_image
گمنام-۱
۱۳۹۵/۰۸/۰۲ - ۱۹:۵۷:۴۵
نوازش نگاهت، بر شکر خند شکفتگی
user_image
میترا
۱۳۹۵/۰۹/۱۲ - ۱۴:۵۰:۵۵
عشق از اول سرکش و خونی بود تا گریزد آنکه بیرونی بود - عشق هزینه سنگینی داره کمترینش تن و جسم است و متعلقات دنیایی - و سپس آرمان ها و دانش و عقل سلیم ... که گفته اند العلم حجاب الاکبر!
user_image
مجدا
۱۳۹۵/۰۹/۱۵ - ۲۲:۱۸:۳۶
در میان پرده خون عشق را گلزارهاعاشقان را با جمال عشق بی‌چون کارهابه نظرم می گوید با حضور عشق وضعیت های سخت همچون گلزار نمود می کند و عاشق با زیبایی های عشق حق (بی چون) مشغول است.
user_image
نادر
۱۳۹۵/۰۹/۲۱ - ۱۳:۱۳:۱۵
نیست جز عشق، در مقام وجودهمه ی بود و هست و خواهد بودعقل و احساس و درک و الهاماتجسم و جانان و جان، از او موجودگره ی عشق، عاشق و معشوقبُرده بر جود خویش سر به سجود!عشق رودیست در فراز و فرود!هم سرودیست در ثنا و درودگاه چون راز و گاه در ابراز،گاه مستور و گه بود مشهود!گاه در انتشار و گاهی جمع،گاه چون عابدان و گه معبود!خود مکان است خویشتن را عشق،هم زمان است، آن به خویش عمودنادر و غیر، می ندانم من ...
user_image
نادر
۱۳۹۵/۰۹/۲۱ - ۱۳:۵۲:۴۵
در بزم عاشقان، همگی شوق وحدت استدلها رها ببین همه از قید چون و چند ..
user_image
مبینا
۱۳۹۵/۱۰/۲۸ - ۰۴:۴۱:۳۷
به نظر من 6 جهت که فرمودند 6 جهت جغرافیایی است که جسم انسان‌ در این محدوده سیر میکند.اما سیر و سلوک عرفانی و طی الارض و مقاربه و مکاشفه با بعد مکان درگیر نیست و به این جهات محدود نیست و از انجایی ک میگوید بارها؛ احتمال سلوک را بیشتر میکند، چون این سیر و سلوک ارامشی به انسان میدهد و در دفعات بعدی چنان اسان میشود که لذتش انسان را به تکرار وا میدارد و در چشم به هم زدنی انسان خود را در مقصود میبیند
user_image
بهار
۱۳۹۶/۰۶/۰۷ - ۲۳:۳۴:۵۴
معنای بیت اول و سوم چیست؟
user_image
همایون
۱۳۹۶/۰۷/۱۰ - ۱۹:۴۸:۱۱
عقل با حس‌های ظاهری کار میکند و با اندازه‌ها و مقایسه‌ها سر و کار دارد و سود بیشتر، هدف نهایی آن‌ است جلال دین باور دارد که علاوه بر شش جهت فضایی جهت دیگری هم هست که آنرا درون مینامد.درون برای عقل، تاریک و بی‌ ارزش است همچون خارحال آنکه جلال دین از این راه به گلزار معانی رسیده است امروز علم هم از راه درون به دنیای عجیب کوانتم راه یافته است و این ارتباط ذرات به همدیگر را جلال دین هم بار‌ها اشاره میکند و راه درون را با پنج حس درونی مانند خیال و وهم و .... میتوان پیمودکه در آموزش‌های عرفا عشق است که خیال را به اوج میرساند و مستی است که عشق را موجب میشود و مستی بیشتر عشق قوی تر و سخن زیبا تر و تازه تر، می‌‌گوارا تر و صاف تر عاشق همچون منصور آنقدر به عشق اعتماد دارد که به آسانی با خون خود بازی میکند و هراس و محافظه کاری انسان‌های شش جهتی‌ را به هیچ می‌گیرد و در این معامله به بر ترینجایگاه‌ها دست میابد، چون چنین کسی‌ پیدا میشود و حضور میابد دیگر به می‌‌گفتار نیز نیازی نیست
user_image
بابک چندم
۱۳۹۶/۰۷/۱۱ - ۱۴:۳۸:۴۵
همایون گرامی،این که شما آوردی:..."راه درون را با پنج حس درونی مانند خیال و وهم و …. میتوان پیمودکه در آموزش‌های عرفا عشق است که خیال را به اوج میرساندو مستی است که..."پس چرا مولوی خود می گوید:"...پرده روشن دل بست و خیالات نمود"...؟
user_image
همایون
۱۳۹۶/۰۷/۱۱ - ۱۵:۴۴:۱۰
پنج حسی هست جز این پنج حسآن چو زر سرخ و این حسها چو مسبابک جان خیال یک حس بسیار با ارزش است که بدون آن‌ انسان هیچ است خیالات اما منفی است و نصیب کسانی میشود که حس‌های درون را به کمک پیر خود تربیت نکرده اندهمینطور وهم و اوهام گر بدیدی حس حیوان شاه راپس بدیدی گاو و خر الله راگر نبودی حس دیگر مر تراجز حس حیوان ز بیرون هواپس بنی‌آدم مکرم کی بدیکی به حس مشترک محرم شدیحس مشترک اولین حس درون است که ترکیب همه حواس‌های بیرون است آینهٔ دل چون شود صافی و پاکنقشها بینی برون از آب و خاکهم ببینی نقش و هم نقاش رافرش دولت را و هم فراش راچون خلیل آمد خیال یار منصورتش بت معنی او بت‌شکنشکر یزدان را که چون او شد پدیددر خیالش جان خیال خود بدید
user_image
رضا
۱۳۹۶/۱۰/۲۰ - ۱۸:۰۵:۵۵
از حکیمی گمنام که کالبد شکافی شش جهت را نسبت به تداخل عقل و عشق تذکر میدادند منطق را عقل که اگر در خاک بستی شش دانگ ببند که عقل فرض و گمان نمیبرد و اگر شش گوشه را محکم نبستی لذا ترکمنچای نصیبت میشود اگر شش دانگ زمین و قانون چرخش را مکتوب نکنید که زمین آن را بپذیرد و اجرا کند و به تب صلح در کره های خاکی لازمه استمرارش این میباشد.ولی اگر عشق را جلو انداختی و دل را سپردی بر معبود و بااو وارد معامله شدی آنجا دیگر 2در2 قطعا برابر 4نمیشود و هر عددی میتواند باید چون در معادلات با نور او دیگر تاوان هایی میرسد که انتهایش وصال به حق میشود من رفته ام بارها پس برای اون لذت در قالب جسم و در 6جهت که در 3زمان در 3مکان را درک کرده باشی که انتهایش دیوانگی میشود چون ادراک وسیع میخواهد که عقل شش دانگ و کاسب نمیتواند آن را را حساب کند و اگر عشق و عقل را به هم سپردی فرا انسانی قدرت خواهی گرفت.
user_image
طاهرخانی
۱۳۹۶/۱۲/۲۲ - ۰۳:۰۸:۱۵
میشه کسی به من یه شعر معرفی کنه که مولوی توی اون گفته باعق کار کن و اینا
user_image
رامین
۱۳۹۷/۰۱/۱۰ - ۱۶:۱۱:۴۶
منظور‌از بیت سوم‌رو بفرمایید و‌منصور‌کیست
user_image
nabavar
۱۳۹۷/۰۱/۱۱ - ۰۷:۱۱:۱۶
رامین جان عقل ، بازاری بدید و تاجری آغاز کردعشق دیده زان سوی بازار او بازارهاتا چشم باز کردیم و با دیده ی عقل به اطراف نگاه کردیم ، مشغول کار دنیا شدیم ، داد و ستد ، لذات دنیوی ، حب جاه و مقام ، سرگرممان کرد. ولی عشق ورایِ این جار وجنجال، دنیای دیگری می بیند ، آنجا بازار محبت است ، از شهوات بی پایه و بنیان خبری نیست. ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشقترک منبرها بگفته برشده بر دارهاحسین بن منصور حلاج از عارفان دلباخته ای بوده که خویشتن را در خدا، و خدا را در خویش می دیده ، ندای انالحق برآورد و جان بر سرِ عشق نهاد و به اتهام کفر بر دار شد.گفت : لیس فی جبتی سوا اللهاین نوا از دلی ست واله و زار هم ز خاصان و و حاجب درگاهآنکه در اعتکاف کعبه ی عشق پرچم مهر را گرفته پناهزنده باشی
user_image
بهزاد
۱۳۹۷/۰۲/۱۸ - ۰۶:۰۱:۲۶
درودهای بیکران حضرت مولانای گرانقدر شعر عالی و بینهایت زیبا و ترکیب محتوا و مضمون بسیار زیباتر
user_image
سحر
۱۳۹۷/۰۵/۲۰ - ۱۰:۳۰:۲۵
سلام دوستان عزیز رو ارجاع میدم به کانال Rumi97@ که خوانش اشعار دیوان شمس است.لطفا دوستان و اساتید عزیز در ویرایش و تصحیح خوانش ها ما را یاری فرمایند.با سپاس
user_image
ناصر
۱۳۹۷/۰۸/۱۹ - ۰۶:۵۰:۱۰
بیشتر دوست داشتم در بیت دوم جای "راه" و "نیست" و همچنین "راه" و "هست" عوض می شد. عقل گوید شش جهت حد است و بیرون نیست راهعشق گوید هست راه و رفته ام من بارها
user_image
محمد
۱۳۹۷/۰۸/۲۲ - ۰۹:۰۶:۵۵
عشق و عقل هیچگاه مقابل هم نیستند که عشق ثمره تعقل است مهم تمییز بین عشق و شهوت و تسلط بر انانیت از عقل ولایی است آنچه در برابر عقل ولایی قد علم میکند نفسانیات از انیت و انانیت است. خلاصه آنکه گاهی انیت با عقل و شهوات با عشق برای انسان مشتبه میشود عمری را نفس پرستی میکند در قالب صلوه و... و میپندارد خداپرستی بوده! اعاذنا الله من ظلمات انفسنا
user_image
Anon
۱۳۹۸/۰۲/۱۶ - ۰۷:۰۴:۰۲
به نظر می‌یاد مصرع دوم بیت هفت اشکال وزنی داره و باید بجای توست، کلمه‌ی تو است نوشته بشه.
user_image
صدرا
۱۳۹۸/۰۸/۲۸ - ۰۹:۰۵:۱۶
ضمن درود به دوستان عزیز.من خیلی تخصصی در تاریخ و ادبیات ندارم و نظری که میدم احتمالا ضعیف باشه. من فکر میکنم منظور مولوی در بیت دوم آنجایی که شش جهت را به کار برده ارکان استدلال عقلی هست.در هر استدلالی که استدلال درست و یقینی باشد باید مقدمات آن منتهی به مقدمات بدیهی بشوند و این بدیهیات شش نوع هستند:اولیات-مشاهدات-تجربیات-متواترات-فطریات-حدسیاتدر واقع عقلیون معتقدند که فقط شش مبدا برای رسیدن به علم وجود دارد اما مولوی و عرفا میگویند که خیر به جز این راه ها هم وجود دارد یعنی راه حواس باطنی و شهود.حدس میزنم منظور مولوی از شش جهت اینها بوده
user_image
Korosh z
۱۳۹۸/۰۹/۲۵ - ۱۹:۰۰:۵۵
عشق دنیای بزرگی هست که از دانش ما برون خواهد بود چرا که حافظ فرمود مشکل عشق نه در حوصله ی دانش ماست حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد اما عقل دایره گسترده ایست که بشر میتواند با دانش و آموزش کسب کند و بهتر بگوئیم عقل اکتسابی و عشق درونی است شش جهت مادی پیش و پس و زیر و زبر و مشرق و مغرب زاده عقل است و هر طرف زاده عشق که ابعاد بس گسترده تری خواهد داشت عشق هیچ ربطی به دین ندارد و دین زیر مجموعه عشق است چرا که در بلاد کفر چارلی چاپلین عاشق فاحش ای میشود و با وی ازدواج میکند که در عقل نمی گنجد پس یکبار تو هم عشق من از عقل مبنایشبگذار که دل حل کند این مساله ها را
user_image
راضیه
۱۳۹۸/۱۱/۲۵ - ۰۵:۰۲:۲۱
سلام فکر میکنم در بیت پنج دوگانه خوانی داشته باشیم دُردکش ودردکشهردو خوانش ها هم درست می باشد
user_image
عقل
۱۳۹۹/۰۱/۰۲ - ۰۳:۵۲:۰۵
لازم به ذکر است که شعر مولانا در زمانمولانا قدرت بیشتری داشت تا امروز چرا که امروزمعدود عقل هایی هستند که توانایی دیدنفراتر از 6 جهت را دارند و در واقع در علم امروزابعاد بیشتر بررسی می شوند لراافرادی هستند که شعر مولانا در آن ها صدق نمی کندالبته این افراد بسیار کم تعدادند و شعر مولانا در اکثرافراد صدق می کند و مقصود مولانا کمک گیری از عشق برایرسیدن به درجه ی عقل نا محدود است
user_image
ماردین
۱۳۹۹/۰۲/۱۹ - ۱۰:۳۱:۴۸
بنظرم شش بیت بعد از بیت دوم مولوی گفته و منظور از شش جهت شش لذت اصلی هست مثل خوردن و کلام و فکر وزیبایی صورت و ...که عقل قادر به دیدن انها هست ودل دنبال کسب لذت دیگری هست که انچه نادیدنیست ان بینی
user_image
Rend Mast
۱۳۹۹/۰۵/۰۶ - ۱۲:۴۵:۰۷
درود ،‌ به نظر دوستان میشه از شش جهت این برداشت و کرد که شش جهت یعنی( آنچه در وهم اید) و البته بیرون از شش جهت(آنچه در وهم نباید)
user_image
وحید مهدی
۱۳۹۹/۰۹/۲۵ - ۱۵:۵۹:۱۹
منظور در بیت:حدود سته است زیرا دنیای مادی محدود و معدود مر همین حدود هاست. عبارت اند از : مشرق، مغرب، شمال، جنوب، فوق و تحت. قوه راه روی عقل محدود بر همین راهاست اما بال های آتشین عشق با دریدن محدودیت و سرحد های متذکره بر ساحات ماوراء آنها پرِ و بال می زند.
user_image
بهرام مشهور
۱۳۹۹/۱۰/۱۴ - ۱۶:۱۷:۰۸
درود ، بیت اول و دوم برای بسیاری از دوستان چیستانی شده است منهم تا آنجایی که می فهمم اینطور می توان گفت: برای درک و معنی هر شعر ابتدا باید آن را درست بخوانیم ، اینکه یکی از دوستان مصرع اول بیت اول را اینطور خوانده اند: در میان پرده ی خون عشق را گلزارها ، این اشتباه است و اگر اینطور بخوانیم لاجرم تا ثریا می رود دیوار کج ، شکل درست خواندن این مصرع چنین است (مطابق فهم من) : در میان پرده ، خونِ عشق را گلزارها . خب حالا می توان معنی کرد : در میان پرده منظور این است که حقیقتی وجود دارد که پرده ای آن را پوشانده است البته نه کامل و مولانا از لای پرده (در میان پرده) می بیند: خون عشق را گلزارها یعنی از خون عشق گلزارها پدید آمده اند . مصرع دوم عاشقان را با جمال عشق (هر عشقی مستلزم دیدار جمالی است که به آن عاشق می توان شد) و شاید در اینجا منظور جمال آفریننده باشد، عاشقان را با جمال عشق بی چون یعنی بدون چون و چرا بدون شک ، کارها عاشقان با جمال عشق کارها دارند . خب این یک شهودی در تصور مولانا حالا می رویم سر بیت دوم : عقل گوید شش جهت یعنی شش امتداد ، شما به زبان علمی امروز سه محور ایکس ها ایگرگ ها و زد ها را در نظر بگیرید و آنها را در هر دو امتدادشان کش دهید این سه تا بُردار می شوند شش تا . شش جهت یعنی بالا و پائین چپ و راست و پیش و پس . در واقع همان سه بعد مادی است که بشر نمی تواند از آن بگریزد (بیرون راه نیست) ولی عشق که بر مبنای کُنش فرایافت نیمکره راست مغز استوار است و این نیمکره در برخی موجودات (می گویم موجودات و نه فقط انسان چرا که حتی حیواناتی چون اسب و گربه و سگ توانایی هایی در این خصوص دارند) می گوید بیرون (خارج از حوزه توان مادی بشر) هم راه هست و بارهادر آن رفته (سلوک کرده) . امید که این فهم کم من بتواند راهگشایی باشد برای دوستان.
user_image
امیر
۱۳۹۹/۱۲/۲۳ - ۰۳:۲۹:۳۴
بیت دوم اشاره دارد به آیه33 سوره الرحمنای گروه انس و جن اگر میتوانید از کرانه های آسمان و زمین به بیرون رخنه کنید و نمیتوانید الا با تسلطی خاصمولانا گفته که به اون تسلط دست پیدا کرده که از راه عشق بهش رسیده و بارها از آسمان بیرون رفتهشش جهت همان شرق غرب شمال جنوب بالا و پایین هستن. منظور از عقل آگاهی بدست آمده از جهان مادیه و عشق آگاهی بدست آمده از غیبه. دوستانی که اشعار عرفانی میخونن کلید واژه ها را فقط از توی قران میتونن بدست بیارن.
user_image
سفید
۱۴۰۱/۱۲/۰۹ - ۰۸:۱۷:۳۷
  بسیار زیبا...    عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها...  
user_image
یزدانپناه عسکری
۱۴۰۲/۰۲/۱۰ - ۲۲:۵۶:۱۱
در میان پرده خون عشق را گلزارها - عاشقان را با جمال عشق بی‌چون کارها *** [حجاب حس مانع وضوح ادراک] [عاشق ماوراء پرده خون وسعتِ گلزارهای ادراکی را ادراک می‌کند، دیدن وراءِ پرده می‌شود گلزارها] ______
user_image
یزدانپناه عسکری
۱۴۰۲/۰۲/۱۰ - ۲۳:۰۸:۴۶
عقل گوید پا منه کندر فنا جز خار نیست‏ - عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها *** [ادراک و ادراک ها] [عقل به ادراک شده توسط خود اطمینان دارد و عشق به ادراکات خود] _____
user_image
یزدانپناه عسکری
۱۴۰۲/۰۲/۱۱ - ۰۴:۱۳:۰۸
عاشقان دردکش را در درونه ذوق‌ها - عاقلان تیره ‏دل را در درون انکارها *** [ذوق مضاعف] [عقل به دلیل عمق کمتر ادراکش، نسبت به ادراکات عشق، انکار دارد]  [عاشق به دلیل ابراز عشقش، امکان داشتن ذوق مضاعف دارد]
user_image
یزدانپناه عسکری
۱۴۰۲/۰۲/۱۱ - ۰۴:۲۰:۵۱
ای بسا منصور پنهان، ز اعتماد جان عشق - ترک منبرها بگفته، بر شده بر دارها *** [ادراک ادراک ها] [عاشقانی مانند منصور که به ادراکِ ادراک شده توسط عشق اطمینان دارند، نفع شخصی و مادی و عقلانی را کنار گذاشته و جان داده‌اند.]
user_image
یزدانپناه عسکری
۱۴۰۲/۰۲/۱۱ - ۰۴:۲۵:۱۱
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد - عشق دیده، زان سوی بازار او بازارها *** [عمق ادراک] عمق ادراک عشق از عقل بیشتر می‌باشد.
user_image
یزدانپناه عسکری
۱۴۰۲/۰۲/۱۱ - ۰۴:۳۰:۴۶
هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن‏ - تا ببینی در درون خویشتن گلزارها ***  [سکوت درون]
user_image
یزدانپناه عسکری
۱۴۰۲/۰۲/۱۱ - ۰۴:۳۸:۲۰
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست‏ - عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها *** [سوی هفتم]