
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۳۳۶
۱
حلقه دل زدم شبی در هوس سلام دل
بانگ رسید کیست آن گفتم من غلام دل
۲
شعله نور آن قمر میزد از شکاف در
بر دل و چشم رهگذر از بر نیک نام دل
۳
موج ز نور روی دل پر شده بود کوی دل
کوزه آفتاب و مه گشته کمینه جام دل
۴
عقل کل ار سری کند با دل چاکری کند
گردن عقل و صد چو او بسته به بند دام دل
۵
رفته به چرخ ولوله کون گرفته مشغله
خلق گسسته سلسله از طرف پیام دل
۶
نور گرفته از برش کرسی و عرش اکبرش
روح نشسته بر درش مینگرد به بام دل
۷
نیست قلندر از بشر نک به تو گفت مختصر
جمله نظر بود نظر در خمشی کلام دل
۸
جمله کون مست دل گشته زبون به دست دل
مرحلههای نه فلک هست یقین دو گام دل
تصاویر و صوت

نظرات
محسن احمدوند
پاسخ: پیشنهادتان در مورد بیت اول ایراد وزنی دارد، در مورد پیشنهاد دومتان منتظر نظر دوستانی که به نسخهٔ چاپی دسترسی دارند میمانیم.
نگین شکروی
علی
Hamif
Hamif
نادر
محمد
همایون
علی
علی