
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۳۴۸
۱
امروز روز شادی و امسال سال گل
نیکوست حال ما که نکو باد حال گل
۲
گل را مدد رسید ز گلزار روی دوست
تا چشم ما نبیند دیگر زوال گل
۳
مستست چشم نرگس و خندان دهان باغ
از کر و فر و رونق و لطف و کمال گل
۴
سوسن زبان گشاده و گفته به گوش سرو
اسرار عشق بلبل و حسن خصال گل
۵
جامه دران رسید گل از بهر داد ما
زان میدریم جامه به بوی وصال گل
۶
گل آن جهانیست نگنجد در این جهان
در عالم خیال چه گنجد خیال گل
۷
گل کیست قاصدیست ز بستان عقل و جان
گل چیست رقعه ایست ز جاه و جمال گل
۸
گیریم دامن گل و همراه گل شویم
رقصان همیرویم به اصل و نهال گل
۹
اصل و نهال گل عرق لطف مصطفاست
زان صدر بدر گردد آن جا هلال گل
۱۰
زنده کنند و باز پر و بال نو دهند
هر چند برکنید شما پر و بال گل
۱۱
مانند چار مرغ خلیل از پی فنا
در دعوت بهار ببین امتثال گل
۱۲
خاموش باش و لب مگشا خواجه غنچه وار
میخند زیر لب تو به زیر ظلال گل
تصاویر و صوت

نظرات
روح الله
همایون
پاسخ اندک اندک شکل میگیرد و مشعل راه روشن و روش تر میگردد و آن پی بردن به زنده بودن معنی است و اینکه معنی، همزاد انسان است و با او رشد میکند و میبالد، و چون چشمهای در جان او میجوشد و جان او را نو میکند و این جان نو شونده است که معنیهای نو را شکار میکند و آن را در سخنی تازه به جشن و پایکوبی یاران هم جان و هم پندار ارزانی میدارد و جان همه را چون گلی تازه با خیالی خوش بوی و آراسته به لطافت و زیبائی وصل میکند این نویی و نو شدن خود در سراسر زندگی و دانش، خرد و روان آدمی اثر گذار میگردد و راه هر گونه کژ روی و بد خواهی و نامردمی را میبنددبر عکس مقلدان و قدرتمندان و سود جویان دشمن این نوی اند زیرا روش خود را بر حفظ و تقدیس آموزشهای قدیمی و جا افتاده و انحصاری خود ساخته اند این گونه عرفان جلال دین عرفانی است از جنس گل که به گل نیز معنی گستردهای میبخشد و هلال آن را به بدر مبدل میسازد. مانند آن اصلی که مصطفی را به دین و آئینی نو بر میانگیزد، سخن جلال دین نیز انسان را چون غنچهای به گل شدن و خندیدین و شادی در میآورد و هر روز و هر سال انسان را گل میکند و زندگی را گل باران، زیرا گل به جهان واقع تعلق ندارد بلکه از جهان آینده میآید و از جهان زیبائی و تازگی.
صالح شکوهی
عرفان
بی نشان
پاسخ به دوست گرانقدری که غرق لطف را بر متن موجود ارجح دانسته اند در حد بضاعت مختصر عرض کنم اعتقاد به بویناکی و طیب رایحه ی عرق مصطفوی پیشینه ای روایی دارد و اینکه مخلص این سنخ از روایات به ارتباط آن با رایحه ی گل محمدی می انجامد و از طرفی نیز گل در پیشینه ی ادب کلاسیک مطلق گل سرخ را شامل میشده است و بعدها به اقسام و انواع دیگر از گل ها تعمیم و تسری یافته است منشا و سرنمون رایحه ی گل از طیب و شمیم ریح و رایحه ی عرق مصطفویست صلوات الله علیه
بی نشان
احد