مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۳۵۵

۱

دو چشم اگر بگشادی به آفتاب وصال

برآ به چرخ حقایق دگر مگو ز خیال

۲

ستاره‌ها بنگر از ورای ظلمت و نور

چو ذره رقص کنان در شعاع نور جلال

۳

اگر چه ذره در آن آفتاب درنرسد

ولی ز تاب شعاعش شوند نور خصال

۴

هر آن دلی که به خدمت خمید چون ابرو

گشاد از نظرش صد هزار چشم کمال

۵

دهان ببند ز حال دلم که با لب دوست

خدای داند کو را چه واقعه‌ست و چه حال

۶

مکن اشارت سوی دلم که دل آن نیست

مپر به سوی همایان شه بدان پر و بال

۷

جراحت همه را از نمک بود فریاد

مرا فراق نمک‌هاش شد وبال وبال

۸

چو ملک گشت وصالت ز شمس تبریزی

نماند حیله حال و نه التفات به قال

تصاویر و صوت

کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 516
عندلیب :

نظرات

user_image
مسافر
۱۴۰۳/۰۲/۱۷ - ۰۱:۱۳:۳۵
سلام این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 1004 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:  parvizshahbazi aparat