مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۳۶۱

۱

عمرک یا واحدا فی درجات الکمال

قد نزل الهم بی یا سندی قم تعال

۲

چند از این قیل و قال عشق پرست و ببال

تا تو بمانی چو عشق در دو جهان بی‌زوال

۳

یا فرجی مونسی یا قمر المجلس

وجهک بدر تمام ریقک خمر حلال

۴

چند کشی بار هجر غصه و تیمار هجر

خاصه که منقار هجر کند تو را پر و بال

۵

روحک بحر الوفا لونک لمع الصفا

عمرک لو لا التقی قلت ایا ذا الجلال

۶

آه ز نفس فضول آه ز ضعف عقول

آه ز یار ملول چند نماید ملال

۷

تطرب قلب الوری تسکرهم بالهوی

تدرک ما لا یری انت لطیف الخیال

۸

آنک همی‌خوانمش عجز نمی‌دانمش

تا که بترسانمش از ستم و از وبال

۹

تدخل ارواحهم تسکر اشباحهم

تجلسهم مجلسا فیه کؤوس ثقال

۱۰

جمله سؤال و جواب زوست و منم چون رباب

می زندم او شتاب زخمه که یعنی بنال

۱۱

تصلح میزاننا تحسن الحاننا

تذهب احزاننا انت شدید المحال

۱۲

یک دم آواز مات یک دم بانگ نجات

می زند آن خوش صفات بر من و بر وصف حال

تصاویر و صوت

کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 518
عندلیب :

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۶/۱۱/۱۲ - ۱۲:۵۶:۰۶
چند از این قیل و قال؟ عشق پرست و ببالتا تو بمانی چو عشق در دو جهان بی‌زوال..
user_image
هادی رنجبران
۱۴۰۰/۱۰/۰۴ - ۰۵:۳۷:۲۷
قیل و قال: گفت و شنید، مباحثه. قال و قیل تعبیری است از ترکیب دو فعل معلوم و مجهول عربی، قالَ به معنی «گفتن» و قیلَ به معنای «گفت». در زبان اهل مدرسه و صوفیان، به معنای جرّ و بحث بی¬نتیجه به کار رفته است. [چون در علومِ رسمی اساس بر نقلِ قول از استاد و پیشینیان است، مجموعة معارفِ رسمی و علومی را که از طریقِ استاد و کتاب توان آموخت «علمِ قال» می¬نامیده¬اند. در مقابل، معرفتِ حاصل از اشراقِ صوفیانه «علمِ حال» نامیده¬اند. سنایی در نکوهش اصحاب قال می¬گوید: «بس کنید آخر مُحال، ای جملگی اصحابِ قال / در مکان، آتش زنید ای طایفة ارباب حال»]