مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۳۷۵

۱

باز آمدم چون عیدِ نو، تا قفلِ زندان بشکنم

وین چرخِ مردمْ‌خوار را چنگال و دندان بشکنم

۲

هفت‌اخترِ بی‌آب را، کین خاکیان را می‌خورند

هم آب بر آتش زنم، هم بادهاشان بشکنم

۳

از شاهِ بی‌آغازْ من، پرّان شدم چون باز من

تا جغدِ طوطی‌خوار را در دِیرِ ویران بشکنم

۴

زآغاز عهدی کرده‌ام کاین جان فدایِ شه کنم

بشکسته بادا پشتِ جان گر عهد و پیمان بشکنم

۵

امروز همچون آصفم، شمشیر و فرمان در کفم

تا گردنِ گردن‌کشان در پیشِ سلطان بشکنم

۶

روزی دو، باغِ طاغیان گر سبز بینی، غم مخور

چون اصل‌های بیخ‌شان از راهِ پنهان بشکنم

۷

من نشکنم جز جور را یا ظالمِ بدغور را

گر ذرّه‌ای دارد نمک گبرم اگر آن بشکنم

۸

هر جا یکی‌گویی بُوَد، چوگانِ وحدت وی برد

گویی که میدان نسپرد، در زخمِ چوگان بشکنم

۹

گشتم مقیمِ بزم او، چون لطفْ دیدم عزمِ او

گشتم حقیرِ راه او، تا ساقِ شیطان بشکنم

۱۰

چون در کفِ سلطان شدم، یک حبّه بودم کان شدم

گر در ترازویم نهی، می‌دان که میزان بشکنم

۱۱

چون من خراب و مست را در خانهٔ خود ره دهی

پس تو ندانی این قدَر کاین بشکنم، آن بشکنم؟

۱۲

گر پاسبان گوید که «هی!»، بر وی بریزم جامِ می

دربان اگر دستم کشد، من دستِ دربان بشکنم

۱۳

چرخ ار نگردد گِرْدِ دل، از بیخ و اصلش برکنم

گردون اگر دونی کند گردونِ گردان بشکنم

۱۴

خوانِ کرم گسترده‌ای، مهمانِ خویشم برده‌ای

گوشم چرا مالی اگر من گوشهٔ نان بشکنم؟

۱۵

نی نی، منم سَرْخوان تو، سرخیلِ مهمانان ِتو

جامی دو بر مهمان کنم، تا شرمِ مهمان بشکنم

۱۶

ای که میانِ جانِ من تلقینِ شعرم می‌کنی

گر تن زنم خامش کنم، ترسم که فرمان بشکنم

۱۷

از شمسِ تبریزی اگر باده رسد، مستم کند،

من لااُبالی‌وار خود اُستُونِ کیوان بشکنم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 710
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 522
محسن لیله‌کوهی :
عندلیب :

نظرات

user_image
رسته
۱۳۸۸/۰۱/۰۱ - ۱۰:۰۴:۴۰
بیت 2غلط: باده هاشاندرست : بادهاشانبیت 14غلط:گوشهدرست : گوشه یمنبع: نسخه ی فروزانفر
پاسخ: با تشکر، تغییرات مطابق تحقیق شما اعمال شد.
user_image
ناشناس
۱۳۸۸/۰۵/۱۲ - ۰۶:۴۷:۰۹
بیت 7غلط: گیرمدرست: گبرم
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
ساکت
۱۳۸۸/۰۹/۰۹ - ۱۶:۱۲:۴۲
بیت7 نادرست:گبرمدرست:گیرماز نسخه ی استاد فروزانفر
پاسخ: با تشکر، با استناد به تحقیق شما تغییر انجام شدهٔ قبلی را بازگرداندیم.
user_image
کامران کمیلی پور
۱۳۹۱/۰۱/۲۸ - ۰۰:۴۶:۳۵
با سلامدر بیت 7 بر اساس قرائت صوتی دکتر سروش، در مجموعه رسول آفتاب، کلمه گبرم صحیح می باشد.علاوه بر آن که کلمه گیرم در این بیت هیچ معنای محصلی ندارد و حتی در صورت موجود بودن در نسخه های متقدم، می تواند ناشی از سهو مستنسخ باشد.
user_image
دوست
۱۳۹۱/۰۸/۰۹ - ۱۵:۵۸:۱۳
بیت هفتم 7نادرست : گیرم درست : گبرمعزیزان شما این شعر پر مغز رو با لفظ گیرم معنا کنید ....قطعا بی معنی و بی ربط به موضوع هستش .. به نظر من بجای استناد به نسخه های نادرست بهتر است از بهترین مرجع یعنی عقل خودمون کمک بگیرم که این مصرع با لفظ "گبرم" دارای معنای کاملی است.
user_image
زنده دل
۱۳۹۴/۰۱/۰۸ - ۰۰:۵۶:۱۴
در برخی نسخه ها این ابیات آورده شده ، آیا مربوط به این غزل مولانا است ؟امروز سرمست آمدم، تا دیــــــر را ویران کنمگرز فریدونی کشــم ،ضحّــــاک را سر بشکنماین بار سرمست آمدم ، تا جام و ساغر بشکنمساقی ومطرب هردو را، من کاسه سر بشکنمگر کژ بسویم بنگرد گـــــــوش فلک را بر کنمگر طعنه بر جــــــــــانم زند دندان اختر بشکنمچون رو به معراج آورم ازهفت کشوربگذرمچون پای برگردون نهم نه چرخ و چنبربشکنمگر محتسب جوید مـــــرا تا در رهی کوبد مرامن دست وپایش درزمان با فرق ودندان بشکنمگر شمس تبریزی مــرا گوید که هی آهسته شوگویم که مـــــــن دیوانه ام این بشکنم آن بشکنم
user_image
ali tarefi
۱۳۹۴/۱۱/۰۴ - ۰۴:۴۰:۴۸
بسیار زیباست،این غزل زیبا را استاد شهرام ناظری اجرا کرده اند،بسیار سپاس گذارم از زحمات شما
user_image
ارد ایرانی
۱۳۹۴/۱۱/۲۸ - ۱۰:۳۸:۵۴
غزل (این بار سر مست أمدم تا جام وساغر بشکنم) این چکامه شور انگیز را استاد بزرگ شجریان در کانادا اجرا کرده اند، در اینترنت اگر (گرز فریدونی ) را سرچ کنید میتوانید ببینید وبشنوید. فوق العاده است.
user_image
سپهر
۱۳۹۵/۱۰/۰۱ - ۰۵:۵۷:۵۷
با سلام به فرهنگ دوستاناگر در بیت 7 کلمه «گیرم» را صحیح بدانیم، شاید بتوان آن را چنین تحلیل کرد: کلمه «نمک» در این بیت می‌بایست دوبار تکرار می‌شده به این شکل؛ گر ذره‌ای دارد نمک، با شکستن آن نمک گیر خواهم شد. اما مولانا با فصاحت تمام کلمه نمک را به عنوان مرکز ثقل بیت یک‌بار اما در دو نقش به‌کار برده است.
user_image
سپهر
۱۳۹۵/۱۰/۰۱ - ۰۶:۰۰:۴۵
با سپاس و پوزشدر نظر قبل آدرس سایت اشتباه درج شده بود
user_image
بهاره
۱۳۹۶/۰۵/۲۲ - ۰۵:۱۰:۰۶
مراد از "جغد طوطی خوار" چیست؟
user_image
...
۱۳۹۶/۰۵/۲۳ - ۰۱:۱۵:۱۱
دوست عزیز، بهاره بزرگوارویرانه ای رو تصور کنید که جغدی اونجا نشسته و طوطی ها رو می خوره. یک باز از دست شاه به پرواز درمیاد و در این ویرانه جغد رو نابود می کنه.حالا جغد رو نمادی از شومی و ویرانی و مرگ در نظر بگیرید و طوطی رو نماد شیرین سخنی و سرزندگی و سرور و مولوی همون بازه که از دست معشوق (شاه) پریده و در این ویرانه، جغدهای نابود کننده زندگی رو نابود می کنه و طوطی هارو آزاد.به نظر من مولوی در این بیت خودش رو نابود کننده افسردگی ها و پیام آور نشاط و سرزندگی می دونه.با احترام.
user_image
بهاره
۱۳۹۶/۰۵/۲۳ - ۱۳:۳۸:۱۸
برسد به دست اون عزیزی (...) که
پاسخ من رو داد. بینهایت ممنونم. چقدر شیرین، چقدر شیوا، چه هدیه ی زیبایی به من دادید با این
پاسخ.
user_image
...
۱۳۹۶/۰۵/۲۳ - ۲۳:۳۵:۱۶
ممنونم از لطفتون
user_image
همایون
۱۳۹۶/۰۶/۲۴ - ۱۷:۲۹:۵۷
عرفان مقوله ائ‌ فردی به نظر میاید ولی از آنجا که انسان با جامعه و هستی‌ در پیوند استاگر خود را به اوج توانمندی خود برساند که هدف عرفان نیز همین است آنگاه همگی‌ از اوبرخوردار میشوند. این حسی است که جلالدین در این غزل بیان میکندبراستی نیز این کار را کرده است. جلال دین همه مذاهب را به هم زده است.خدا را دگرگون کرده است. مستی را برای همه تحقق بخشیده استشمس را خدا کرده است خودش را جاودانه و بی‌ مرگ کرده استشاهان را سبک و بی‌ مقدار کرده است مغول و تاتار را در اوج تهاجم به مسخره گرفته است آسمان و ستارگان را از اعتبار انداخته است دکان همه شعبده بازن را تخته کرده است برای همیشه زاهدن و دین فروشان را پست و بی‌ مقدار کرده است موسیقی‌ و رقص را و شادی و پرواز و نوروز را به همه ارمغان داده است براستی قفل زندان‌ها را شکسته است. آیا اکنون نوبت ما نیست که با باده اومست شوم و استون کیوان را و مردم آزاران جهان را فرو شکنیم. چرا که نه
user_image
حنیفی
۱۳۹۶/۱۲/۱۳ - ۰۲:۲۵:۳۴
باعرض سلام خدمت مدیران گنجور و خوانندگان عزیز وباعرض ارادت به یاد مولانا:بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشـکنموین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشـکنمهفت اختر بی‌آب را کاین خاکـیان را می خورندهم آب بر آتش زنم هم بادها شـان بشـکنمدر بیت چهارم، مولانا که خودرا خاک وازخاک معرفی میکند هرسه عنصر آب وآتش وباد را به باد افتصاح میدهد.ونیز بیان ظاهر این بیت میگوید که براتش آب می زند وحقیر شان میکند باد شان را بدر میکند .بادهاشان اصلاح شود به بادها شان
user_image
محمد طرفی
۱۳۹۷/۰۶/۲۴ - ۰۳:۰۳:۰۶
بایستی عرض شود این ابیات گنجینه را استاد شجریان در کنسرت استرالیا اجرا کرده است! ساز و آواز این گرز فریدونی و سپس بعد از آن تصنیف سخن عشق یا همون تصنیف «مرغ سخندان» در کنسرتی داخل کشور استرالیا اجرا شد. جالب اینجاست به شعر سخن عشق تو بی آنکه بر آید به زبانم که مراجعه کردیم اونجا هم ننوشته که این شعر در استرالیا اجرا شده، بنظرم اگر کاربران سایت گنجور لطف کنند از این دو اجرا نام ببرند خیلی خوب میشه! امیدوارم که موفق و سلامت باشند این عزیزان و به امید بهبودی حنجره ی ایران زمین، استاد محمد رضا شجریان!
user_image
علی شیرازی
۱۳۹۸/۰۳/۱۴ - ۱۰:۴۲:۰۵
درود بر همه دوستان در ساخته استاد مجید درخشانی با آواز بهشتی استاد شجریان در سال 2010 در لس آنجلس هم اجرا شده است.
user_image
امیرحسین
۱۳۹۸/۰۶/۲۴ - ۰۳:۰۰:۲۰
این قطعه فوق العاده استاد مولوی را شهرام ناظری با نام "قفل زندان" بصورت تک آهنگ اجرا کرده که اجرای بسیار زیباییست، مخصوصا اجرای کاخ سعادت آباد. لطفا امکان اضافه کردن تک آهنگ رو هم به فهرست خوانندگان اثر اضافه کنید. من تلاش کردم نشد اینکار انجام بدهم. سپاسگذارم.
user_image
لیلا حسن زاده
۱۳۹۸/۰۸/۱۲ - ۱۳:۰۴:۲۲
سلام و سپاس از مطالب مفید دوستانباز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم از آنجایی که در دوران گذشته و باستان (حتی امروزه) رسم بر این بوده که در نوروز درب زندان‌ها را باز می ‌کردند و گاه بخشی از حبس زندانیان را می‌بخشیدند. منظور مولانا از مصرع اول همان باز شدن قفل زندان‌ها و بخشیدن زندانیان بوده است.
user_image
ملیکا رضایی
۱۴۰۰/۰۵/۱۸ - ۰۴:۳۴:۴۹
شهرام ناظری هم فکرکنم خوانده باشد این شعر را ... 
user_image
هادی رنجبران
۱۴۰۰/۱۰/۰۴ - ۱۳:۵۸:۱۲
11. کیست که در میان جان مولانا بدو شعر تلقین می¬کند؟! مسلما مولانا از زبان او سخن می¬گوید. فرمان او را اجرا می¬کند و به زبان ساده¬تر، این همه عشق و شور و جذبه، عصیان و حماسه، هنر و زیبایی همه و همه، رشحه¬ای از «رَشَحات» اوست که در دل و جانش جای دارد و بدو تلقین شعر می¬کند و می¬توان گفت تنها مولاناست که چنین است و لاغیر. عارف واصل به مقامی دست می¬یابد که در خود هیچ¬گونه اراده و اختیاری نمی¬بنید؛ بلکه تسلیم خواست و ارادة معشوق است. وی احساس می¬کند که اراده و اختیار از او سلب شده است و خود را در اختیار یک قدرت و ارادة مافوق می¬بیند که سکوت و سخن گفتنش به دستور و خواست اوست؛ وگر نه خوی و لقب آن جناب، خاموشی و خموش بود و نگفتن را بر گفتن ترجیح می¬نهاد. از این¬رو، هرگاه به او مجال گفتن دهد، داد سخن می¬دهد و چون مانع شود، سکوت می¬کند. یا رها کن تا نیایم در کلام / یا بده دستور تا گویم تمام (مثنوی، 2/1555) اثر هنری در وادی عرفان، نتیجة حالت باطنی هنرمند است که در صورت محسوس جلوه¬گر می¬شود. آنجا که نه خودِ هنرمند که نیروی راز مکشوف شده بر او، در جانش جاری می¬شود و در کالبدش فعلیّت می¬یابد، «او» به سخن درمی¬آید.
user_image
هومن باقری
۱۴۰۱/۰۲/۱۷ - ۰۶:۵۲:۳۳
معنی "بدغور" : بد گوهر
user_image
محمد کیال
۱۴۰۱/۰۴/۰۵ - ۱۳:۱۴:۲۰
عرض ادب و احترام؛ در بیت هفتم «من نشکنم جز جور را یا ظالم بدغور را گر ذره‌ای دارد نمک گیرم اگر آن بشکنم» در ده جلدی استاد فروزانفر به جای گیرم، «گبرم» آمده است.
user_image
محمد کیال
۱۴۰۱/۰۴/۰۵ - ۱۳:۱۷:۱۳
گر ذره‌ای دارد نمک، گبرم اگر آن بشکنم