مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۳۷۶

۱

کاری ندارد این جهان تا چند گل کاری کنم

حاجت ندارد یار من تا که منش یاری کنم

۲

من خاک تیره نیستم تا باد بر بادم دهد

من چرخ ازرق نیستم تا خرقه زنگاری کنم

۳

دکان چرا گیرم چو او بازار و دکانم بود

سلطان جانم پس چرا چون بنده جانداری کنم

۴

دکان خود ویران کنم دکان من سودای او

چون کان لعلی یافتم من چون دکانداری کنم

۵

چون سرشکسته نیستم سر را چرا بندم بگو

چون من طبیب عالمم بهر چه بیماری کنم

۶

چون بلبلم در باغ دل ننگست اگر جغدی کنم

چون گلبنم در گلشنش حیفست اگر خاری کنم

۷

چون گشته‌ام نزدیک شه از ناکسان دوری کنم

چون خویش عشق او شدم از خویش بیزاری کنم

۸

زنجیر بر دستم نهد گر دست بر کاری نهم

در خنب می غرقم کند گر قصد هشیاری کنم

۹

ای خواجه من جام میم چون سینه را غمگین کنم

شمع و چراغ خانه‌ام چون خانه را تاری کنم

۱۰

یک شب به مهمان من آ تا قرص مه پیشت کشم

دل را به پیش من بنه تا لطف و دلداری کنم

۱۱

در عشق اگر بی‌جان شوی جان و جهانت من بسم

گر دزد دستارت برد من رسم دستاری کنم

۱۲

دل را منه بر دیگری چون من نیابی گوهری

آسان درآ و غم مخور تا منت غمخواری کنم

۱۳

اخرجت نفسی عن کسل طهرت روحی عن فشل

لا موت الا بالاجل بر مرگ سالاری کنم

۱۴

شکری علی لذاتها صبری علی آفاتها

یا ساقیی قم هاتها تا عیش و خماری کنم

۱۵

الخمر ما خمرته و العیش ما باشرته

پخته‌ست انگورم چرا من غوره افشاری کنم

۱۶

ای مطرب صاحب نظر این پرده می زن تا سحر

تا زنده باشم زنده سر تا چند مرداری کنم

۱۷

پندار کامشب شب پری یا در کنار دلبری

بی‌خواب شو همچون پری تا من پری داری کنم

۱۸

قد شیدوا ارکاننا و استوضحوا برهاننا

حمدا علی سلطاننا شیرم چه کفتاری کنم

۱۹

جاء الصفا زال الحزن شکر الوهاب المنن

ای مشتری زانو بزن تا من خریداری کنم

۲۰

زان از بگه دف می زنم زیرا عروسی می کنم

آتش زنم اندر تتق تا چند ستاری کنم

۲۱

زین آسمان چون تتق من گوشه گیرم چون افق

ذوالعرش را گردم قنق بر ملک جباری کنم

۲۲

الدار من لا دار له و المال من لا مال له

خامش اگر خامش کنی بهر تو گفتاری کنم

۲۳

با شمس تبریزی اگر همخو و هم استاره‌ام

چون شمس اندر شش جهت باید که انواری کنم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 712
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 523
امیرحسین بذرافشان :
عندلیب :
حسین رستگار :

نظرات

user_image
احمد
۱۳۹۳/۰۷/۱۳ - ۰۶:۴۱:۲۲
در بیت زان از بگه دف می زنم زیرا عروسی می کنم، پگه با پ درست می باشد بمعنی پگاه و صبحگاه .
user_image
رضا تنها
۱۳۹۴/۱۰/۲۹ - ۱۹:۴۰:۴۷
این غزل یکی از بهترین و کامل ترین غزل های عاشقانه و عارفانه است. چه می کنه این مولانا
user_image
هنگامه حیدری
۱۳۹۵/۰۴/۰۶ - ۱۷:۲۸:۱۷
صحیح بیت نوزدهم چنین است:جاء الصفا زال الحزن ، شکراً لوهاب ِ المِنَنای مشتری زانو بزن تا من خریداری کنم
user_image
وفایی
۱۳۹۵/۱۱/۲۱ - ۱۰:۱۷:۱۷
" بگه " کاملا درست است . فرهنگ معین جلد اول : بگه و بگاه همان پگه و پگاه هستند . شکل قدیمی کلمه پگاه ، بگاه بوده که در زمان مولانا رایج بوده .
user_image
هانیه سلیمی
۱۳۹۷/۰۲/۳۰ - ۰۶:۵۲:۲۵
در مورد "بگه" یا "پگه": دکتر عبدالکریم سروش در آلبوم رسول آفتاب، این کلمه را "بگه" خوانده، چنانچه در نسخه ی گنجور میبینیم.
user_image
عبدی
۱۳۹۹/۰۱/۲۱ - ۱۰:۱۹:۰۳
جانداری = دربانیقنق = مهمانتتق = خیمه
user_image
بشارتی
۱۴۰۲/۰۵/۱۳ - ۲۱:۵۰:۴۷
ترجمه عربی:   سپاس من از لذتهای آن و بردباریم از زیانهای آن است، ای ساقی من برخیز،و بیاور تا...
user_image
بشارتی
۱۴۰۲/۰۵/۱۳ - ۲۱:۵۴:۳۱
ترجمه عربی:پایه های ما را استوار کردند، برهان ما را آشکار ساختند، سپاس بر سلطان ما.
user_image
بشارتی
۱۴۰۲/۰۵/۱۳ - ۲۱:۵۷:۵۴
تتق: چادر یا پرده بزرگ
user_image
بشارتی
۱۴۰۲/۰۵/۱۳ - ۲۱:۵۸:۵۳
ترجمه عربی: خانه از آن کسی است که خانه ندارد،مال به کسی تعلق دارد که مالی ندارد...
user_image
بشارتی
۱۴۰۲/۰۵/۱۳ - ۲۱:۵۹:۴۲
ترجمه عربی:   نفسم را از تنبلی برآوردم,روحم را از سستی پاک ساختم،مرگ جز به اجل نیست
user_image
بشارتی
۱۴۰۲/۰۵/۱۳ - ۲۲:۰۰:۲۶
شراب آن است که خود پروردم، و خوشی آن است که در چنگ گرفتم...
user_image
بشارتی
۱۴۰۲/۰۵/۱۳ - ۲۲:۰۰:۴۶
ترجمه عربی:صفا آمد اندوه از میان رفت،سپاس بر بخشنده احسان‌ها...