
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۳۷۷
ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
تو کعبهای هر جا روم قصد مقامت می کنم
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم
گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنی
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم
دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست
زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم
ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور تو
ای جان هر مهجور تو جان را غلامت می کنم
من آینه دل را ز تو این جا صقالی می دهم
من گوش خود را دفتر لطف کلامت می کنم
در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو
اینها چه باشد تو منی وین وصف عامت می کنم
ای دل نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تو را
هر چند از تو کم شود از خود تمامت می کنم
ای چاره در من چاره گر حیران شو و نظاره گر
بنگر کز این جمله صور این دم کدامت می کنم
گه راست مانند الف گه کژ چو حرف مختلف
یک لحظه پخته می شوی یک لحظه خامت می کنم
گر سالها ره می روی چون مهرهای در دست من
چیزی که رامش می کنی زان چیز رامت می کنم
ای شه حسام الدین حسن می گوی با جانان که من
جان را غلام معرفت بهر حسامت می کنم
تصاویر و صوت


نظرات
صفا از مولانا صفا
سپهر
مهدی
محب
مریم
اذرمیدخت
امین کیخا
امیرحسین
مصطفی
سارا
امین افشار
پاسخ سارا: به گمان من تا بیت نهم که می گویید شاعر وصف و مدح معشوق می گوید و از این پس در پی پرسشی از دل، سخنان معشوق (که البته سرایش دل عاشق است) را یادآوری و گوشزد می کند که از مصرع دوم بیت نهم تا آخر غزل (غیر از بیت آخر) ادامه دارد. پس بیت نهم را باید این گونه خواند:ای دل! نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تو را؟:[که] هر چند از تو کم شود، از خود تمامت می کنمبا این معنای لفظی: ای دل من! مگر نه این است که در ماجرای عاشقی مان آن دلبر به تو گفت: هر چقدر بدهی و کم شوی در این عشق، من جایش را می گیرم و از خود پر می کنم. اشاره است به اینکه عاشق باید دل از سایر تعلقات برگیرد تا معشوق خانه کند.
عمر شیردل
امید
پاسخ به سرکار خانم فریبای عزیز . دلم نمیخواد از این حقیر رنجیده خاطر شوید اما احساس میکنم در فضایی که در مورد ادبیات خصوصاً شعر فارسی قرار است نظر دهیم فکرمیکنم اگر این کار به همین زبان نوشته شود پسندیده تر باشد . البته فکر میکنم اینجور بهتر باشه . با تقدیم احترام . امید
بی
میثم
م ، س
میثم
پاسخ شما ممنونم. اما باز هم مفهوم این مصرع را متوجه نمیشوم. یعنی شاعر خود را به ماه تشبیه کرده؟ چه لزومی دارد که خود را یا پیام فرستادن خود را به تابیدن نور ماه از روزنی تشبیه کند؟ در مصرع قبل می گوید که از دل من به دل تو روزنی است. اگر نوری قرار باشد بتابد از جانب آن معشوق باید بر دل عاشق بتابد،نه برعکس! اینطور نیست؟ به نظر بنده در این مصرع میگوید از این روزن به تویی که چون ماه هستی و نورت از این روزن به من میرسد سخن میگویم. یعنی معشوق به ماه تشبیه شده است.( سخن گفتن با ماه هم که در ادبیات از کارهای عاشقان است.)
مهناز ، س
علی
یونس
شاهین
مرتضی
وحید
پاسخ عزیزی که پرسیده معنی این مصرع چیه، منظور مولوی اینه که اگر نیستی چرا من امید دارم که در دلم اسیرت کنم و تو رو در دلم داشته باشم. شاعر می گه من در دلم برات دام گذاشتم. یعنی امید دارم تو رو در دل خودم ماندگار و ماندنی کنم و می پرسه اگر تو نباشی دام گذاشتن بی معناست. دام رو برای کسی یا چیزی پهن می کنند که امید دارند اون چیز یا اون کس از جایی که دام گذاشته شده گذر کنه. پس می فرماد ور غایبی پس من چرا در سینه دامت می کنم.آخر این که نظر شخصی حقیر با توجه به شناختی که از حضرت دارم اینه که به جای ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور تو باید باشه ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور نو. این تعبیر نو برای مسائل رو مولوی مکرر به کار برده. راجع به این آخری قسم نمی تونم بخورم ولی اگر قرار بود شرط ببندم فکر می کنم به جای نور تو، روی نور نو شرط می بستم.
وحید
پاسخ عزیزی که راجع به معنی بیت 9 پرسیده اند باید بگم:بن نظر شخصی بنده می بایست صنعت مجازی در این جا به کار رفته باشه که داستانی که بهش اشاره داره می شه برما مکشوف نیست. ولی می تونم در حد فهم خودم با اطمینان بگم که منظور شاعر اینه که ای دل در ماجرا یا داینامیکی که با دلبر داشتی مگر دلبر یا معشوق به تو نگفت که اگر از تو چیزی کم بشه در عوض من با وجود خودم و از خودم اون خلاء و نقصان رو پر می کنم. در واقع این یک استفهام انکاری است. برای تقریب به ذهن بیشتر این رو در نظر بگیرید. مثلن معشوق می گه اگر در داستان عشق و عاشقی که ما با هم داریم تو از خودت خالی بشی (که همواره شرط لازم برای رسیدن به وصال هست) در عوض اون ظرف خالی تو رو من با وجود خودم پر می کنم. فرض کنید عاشق می گه اگر در وجودت قراره من وارد بشم باید جای خالی وجود داشته باشه. یعنی باید ظرف وجودیت رو برای من خالی کنی و در عین حال می گه نگران نباش. این ظرف خالی نمی مونه من خودم برات درستش می کنم و خودم پرش می کنم.امیدوارم که مفید فایده بوده باشه.
...
زهرا
م.ع سودای علی
Mahyar
امیر
۸
شیدا
آرام نوبری نیا
علیرضا
وحید
وحید
پاسخ پرسش علیرضا در مورد معنی بیت دهم:بزرگوار، حقیر ظاهر این بیت رو تفسیر می کنم در حد فهم خود ولی بطن این بیت تاویل پذیر در کلام نیست. عمق مفهوم به عمق جان خواننده و شخص شماست که در کلام نمی گنجد.علی ای حال، برای درک بهتر بیت باید به کل غزل نظر داشت. این غزل در کنار جریان مفهومی که داره یک تصویر سازی غریب، سیال و مهیب (از شدت ژرفا) رو مجسم می کنه. برای درک معنی بیت این تصویر سازی رو به صورت خلاصه در سه پرده می توان مرور کرد:پرده اول (ابیات یک تا شش): گوینده مخاطب را حاضر غایب در همه حال تصویر می کند. در این مرحله گوینده مخاطب را در همه حال می جوید و در ارتباط و پیوستگی با اوست. پرده اول با بیت ای آفتاب از دور تو ... به پایان می رسد.پرده دوم (ابیات هفت تا نه): پرده دوم شامل دو بیت مکاشفه و یک بیت توضیحی می باشد. ضرباهنگ تصویر بالا رفته و درطی سه مصرع گوینده مراحل مکاشفه را طی کرده و در مصرع چهارم به ادراک یگانگی با مخاطب می رسد. و در بییت سوم آن را تشریح می کند.پرده سوم (ابیات ده تا دوازده): پیچشش و سرعت تصویر سازی وارد فاز انتهایی شده، گوینده با مخاطب یا محبوب ذکر نیاز می کند و در عین حال یاد آور می شود که محبوب مانند موم توسط ادراک گوینده در حال تطور و نو به نو شدن است و این قدرت گوینده در نو به نو کردن محبوب که حالا مشخص شده با گوینده در هم تنیده هستند در نگر گوینده برای محبوب نیز شگرف و مایه تحیر است.دز سایه این توضیحات بیت را با هم مرور کنیم:می فرماید ای چاره، یعنی ای درمان، ای دوای درد، با درمان گری و چاره گری حیران در من نگاه کن که اکنون از میان این تصاویر تو رو به کدامین تصویر در می آورم. یک تصویر غریبی است که گوینده درمان خود را از مخاطب که در او ممزوج است می جوید و در عین حال محاط بر تصویر درمان گر خود است و ابایی ندارد از یاد آوری این مهم به درمان گر خود.
مسعود
Bahram Hosseinzadeh
هادی بهار
متین
ملیکا رضایی
ملیکا رضایی
محسن ز
,,شاهرخ کاظمی
سفید
علیرضا گودرزی