
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۳۷۹
۱
آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم
در چشم مست من نگر کز کوی خمار آمدم
۲
سرمایه مستی منم هم دایه هستی منم
بالا منم پستی منم چون چرخ دوار آمدم
۳
آنم کز آغاز آمدم با روح دمساز آمدم
برگشتم و بازآمدم بر نقطه پرگار آمدم
۴
گفتم بیا شاد آمدی دادم بده داد آمدی
گفتا بدید و داد من کز بهر این کار آمدم
۵
هم من مه و مهتاب تو هم گلشن و هم آب تو
چندین ره از اشتاب تو بیکفش و دستار آمدم
۶
فرخنده نامی ای پسر گرچه که خامی ای پسر
تلخی مکن زیرا که من از لطف بسیار آمدم
۷
خندان درآ تلخی بکش شاباش ای تلخی خوش
گلها دهم گرچه که من اول همه خار آمدم
۸
گل سر برون کرد از درج کالصبر مفتاح الفرج
هر شاخ گوید لاحرج کز صبر دربار آمدم
تصاویر و صوت


نظرات
امین کیخا
امین افشار
امین افشار
احمد
همایون
محسن ، ۲
پاسخی باشد
۸
همایون
پاسخ با ارزش و پر محتوی، میدانی که هاوکینگ انسان ذهنی نبود بلکه کاملا علمی و ریاضی فکر میکردو همچنین میدانی که در هستی صحبت از قبلا و بعدا نیست بلکه ماهیت هستی در میان است و اینکه ماده از چه ساخته شده استو فیزیک آن چیست و کارکرد آن چگونه است و مدل ریاضی آن کدامست، و پرسشهای گوناگون را با چه نظریهای میتوان
پاسخ دادمثلاً چگونه یک ابر ستاره چندین برابر خورشید ما در یک نقطه بنام سیاه چاله جای میگیرد و میدانی که اگر تنها فضای خالی زمین ما را از آن جدا کنند به اندازه توپ پینگ پنگ میشود قبلا و بعدا و یا گذشته و آینده تنها روی زمین معنی میدهد و در درون اتم زمان صفر هم داریم و حرکت الکترون در گذشته هم داریم و در فضا هم که با زمان نسبی روبروییماما در اینجا اصلا صحبت ماده در میان نیست بلکه ما با معنیها سر و کار داریم و معنیها با آمدن انسان پیدا میشود و هستی بدون معنی فرقی با نیستی ندارد و بودن و نبودن آن یکی استمیدانم که سخن بسیار لطیف و نازک است و برای هر کسی قابل پذیرش نیست زیرا تجربه و حواس ما بسیار خشن تر و لمس شدنی تر از معنیها هستندولی خوشبختانه امروز فیزیک دانها بسیار بیشتر از گذشته به معنیهای عرفانی هستی نزدیک میشوند تا زبان خشک ریاضی آن
نادر..
بهی
حجت الله ماله میر