مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۳۸

۱

سکه رخسار ما جز زر مبادا بی‌شما

در تک دریای دل گوهر مبادا بی‌شما

۲

شاخه‌های باغ شادی کان قوی تازه‌ست و تر

خشک بادا بی‌شما و تر مبادا بی‌شما

۳

این همای دل که خو کردست در سایه شما

جز میان شعله آذر مبادا بی‌شما

۴

دیدمش بیمار جان را گفتمش چونی خوشی

هین بگو چون نیست میوه برمبادا بی‌شما

۵

روز من تابید جان و در خیالش بنگرید

گفت رنج صعب من خوشتر مبادا بی‌شما

۶

چون شما و جمله خلقان نقش‌های آزرند

نقش‌های آزر و آزر مبادا بی‌شما

۷

جرعه جرعه مر جگر را جام آتش می‌دهیم

کاین جگر را شربت کوثر مبادا بی‌شما

۸

صد هزاران جان فدا شد از پی باده الست

عقل گوید کان می‌ام در سر مبادا بی‌شما

۹

هر دو ده یعنی دو کون از بوی تو رونق گرفت

در دو ده این چاکرت مهتر مبادا بی‌شما

۱۰

چشم را صد پر ز نور از بهر دیدار توست

ای که هر دو چشم را یک پر مبادا بی‌شما

۱۱

بی شما هر موی ما گر سنجر و خسرو شوند

خسرو شاهنشه و سنجر مبادا بی‌شما

۱۲

تا فراق شمس تبریزی همی خنجر کشد

دست‌های گل به جز خنجر مبادا بی‌شما

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 123
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 91
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات