مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۳۸۸

۱

ای نفس کل صورت مکن وی عقل کل بشکن قلم

ای مرد طالب کم طلب بر آب جو نقش قدم

۲

ای عاشق صافی روان رو صاف چون آب روان

کاین آب صافی بی‌گره جان می فزاید دم به دم

۳

از باد آب بی‌گره گر ساعتی پوشد زره

بر آب جو تهمت منه کو را نه ترس است و نه غم

۴

در نقش بی‌نقشی ببین هر نقش را صد رنگ و بو

در برگ بی‌برگی نگر هر شاخ را باغ ارم

۵

زان صورت صورت گسل کو منبع جان است و دل

تن ریخته از شرم او بگریخته جان در حرم

۶

از باده و از باد او بس بنده و آزاد او

چون کان فروبر نفس چون که برآورده شکم

۷

از بحر گویم یا ز در یا از نفاذ حکم مر

نی از مقالت هم ببر می تاز تا پای علم

۸

چپ راست دان این راه را در چاه دان این چاه را

چون سوی موج خون روی در خون بود خوان کرم

۹

در آتش آبی تعبیه در آب آتش تعبیه

در آتشش جان در طرب در آب او دل در ندم

۱۰

یا من ولی انعامنا ثبت لنا اقدامنا

ای بی‌تو راحت‌ها عنا ای بی‌تو صحت‌ها سقم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 719
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 528
عندلیب :

نظرات

user_image
فرشاد عربی
۱۳۹۴/۰۵/۰۲ - ۰۳:۴۶:۳۶
در بیت ششم، مصراع دوم اشتباه تایپی هست: « فروبرده » صحیح است.
user_image
نادر..
۱۳۹۵/۱۰/۲۰ - ۰۲:۴۸:۴۴
.. در نقش بی‌نقشی ببین هر نقش را صد رنگ و بودر برگ بی‌برگی نگر هر شاخ را باغ ارم ..
user_image
همایون
۱۳۹۷/۰۲/۰۳ - ۱۸:۳۶:۳۱
اصل هستی‌ بی‌ صورت است، زیرا از صورت کاری بر نمی آید بلکه چون موجی بر آب، زود گذر و بی‌ اساس است ولی هستی‌ با صورت‌ها کار می‌‌کند ولی نه آنگونه که ما عادت کرده ایم که هر صورتی را یکسان و تعریف شده به انگاریم مثلاً مار همیشه نیش می‌‌زند و خطرناک است و آتش همیشه می‌‌سوزاند و آب تر می‌‌کند و غیره ما از صورت ایستائی و همانندی می‌‌طلبیم و می‌‌خوهیم با صورت‌ها به زندگی‌ هم صورت بدهیم و آنرا تعریف کنیم مثلاً همه انسان‌ها را یکسان ببینیم و اگر بتوانیم به خدا هم صورتی شبیه انسان ببخشیم این خطایی بزرگ است که عقل انسان می‌‌کند در حالیکه در هستی‌ بسیار صورت‌های مشابه هستند که تفاوت بزرگی با یکدیگر دارند و بسیار صورت‌های نا همگون ا‌ند که با هم یکی‌ هستندبسیار چاه‌ها که در آن‌ها جاه و انسان بزرگی‌ چون یوسف نهان است و بسیار کژ راهه‌ها که به جا‌های خوبی‌ می‌‌رسند چون شکست‌هایی‌ که پیروزی عظیمی‌ را به بار می‌‌آورندکافی‌ است که پشت همه صورت ها، آن صورت بخش بی‌ صورت را ببینیم و از او هر لحظه صورت خود را شاد تر و مفید تر و تازه تر کنیم و خود را از جمود و خشکی و یکسانی رها سازیمما می‌‌توانیم از باد هستی‌ برخوردار شویم که همانگونه که به سطح آب می‌‌خورد بر آمدگی بی‌ اهمیتی به آن می‌‌بخشد و تا آن باد هست وجود دارد ولی اگر باد بخوابد آن موج هم فرو می‌‌نشیند و چون بنده‌ای در اختیار اوست و یا از باده هستی‌ بنوشیم که ما را از هر صورتی جدا می‌‌کند و رهایی می‌‌بخشد تا صورت نوی را تجربه کنیم و به روانی‌ خود راه پیدا کنیم
user_image
شهلا
۱۳۹۸/۰۱/۲۶ - ۰۱:۳۹:۳۰
با سلام، بنظر ترتیب درستِ این بیت باید باشد: چپ راست دان این راه را، در چاه دان این چاه راامّا برای من سئواله که آیا احتمالاً'در چاه دان این جاه را' نمی باشد؟ یعنی شاید چاه دوم 'جاه' باشد! از نظر معنی هم اگر در آب ندامتی و پشیمانی پنهانست و در آتش خیر و فَرّحی ...پس آنچه را که "راست" می پنداریم می تواند چپ و آنچه را "چپ" می پنداریم می تواند راست باشد! چون عادت کردیم بجای تجربه ی حقیقت و درستی به ذهنیت ِ کوچک و محدود و شرطی شده مان رجوع کنیم، نه به خودِ معانی، به ذات ِ حقیقت و سرشتِ آن....بنابرین آنچه را هم که "جاه"، بزرگی و افتخار قلمداد می کنیم، می تواند بر عکس چاه و سرنگونی باشد!!!
user_image
شهلا
۱۳۹۸/۰۱/۲۶ - ۰۲:۱۳:۳۸
و به دو سه ...دلیلی که هم در بالا آوردم و همچنین دراینجا می آورم، پس بیشتر به 'جاه' بجای چاه دوم، گرایش دارم. ببینید:"در آتش آبی تعبیه در آب آتش تعبیهدر آتشش جان در طرب در آب او دل در ندم""چپ راست دان این راه را، در چاه دان این جاه را"- نگفت چپ و راست بدون این راه را،نه، بلکه چپ راست دان این راه راپس چرا چیزی هم بر عکس چاه نباشد؟که به درک معنا کمک کند. مثل جاه- ضمن اینکه یوسُف هم از افتادنِ در چاه به جاه (امیری) و کمال رسید.- یوسف از لذت موقت چشم پوشید و در دام زلیخا نیافتاد گرچه این خود گریبان او را گرفت و بچاهش انداخت، امّا او عشق، خرد، راستی و زیبایی و صلابت را با هم در پیوند می دید، نه از هم جدا! و نه مجزا و مطابق میل شخصی اش!- و درست همینجا از این آیه کمک می گیرد که خدایا... ...عمل ما را در برابر اهریمن ثبات و استحکام بخش...