
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۳۹۷
۱
زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم
گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم
۲
چونک من از دست شدم در ره من شیشه منه
ور بنهی پا بنهم هر چه بیابم شکنم
۳
زانک دلم هر نفسی دنگ خیال تو بود
گر طربی در طربم گر حزنی در حزنم
۴
تلخ کنی تلخ شوم لطف کنی لطف شوم
با تو خوش است ای صنم لب شکر خوش ذقنم
۵
اصل توی من چه کسم آینهای در کف تو
هر چه نمایی بشوم آینه ممتحنم
۶
تو به صفت سرو چمن من به صفت سایه تو
چونک شدم سایه گل پهلوی گل خیمه زنم
۷
بیتو اگر گل شکنم خار شود در کف من
ور همه خارم ز تو من جمله گل و یاسمنم
۸
دم به دم از خون جگر ساغر خونابه کشم
هر نفسی کوزه خود بر در ساقی شکنم
۹
دست برم هر نفسی سوی گریبان بتی
تا بخراشد رخ من تا بدرد پیرهنم
۱۰
لطف صلاح دل و دین تافت میان دل من
شمع دل است او به جهان من کیم او را لگنم
تصاویر و صوت


نظرات
اپسلون
ناشناس
علیرضا
میثم
دلیر
حمید رضا
مجتبی
مهرآوه
نادر..
مهدی قناعت پیشه
محمد
ناصر
همایون
بنده
همایون
بی نشان
پاسخی شاید از میان
پاسخ ها یاری نموده و به برداشتی در خور خویش نه غایت و نهایت برداشت رهنمون می شود....بنده ی کمترین تنها اشاره هایی در خور فهم قلیل به عرض رسانده باب تفکر بر روی ظواهر و بواطن بیانات و معانی و مفاهیم و حقایق را به اهل آن وامیگذارم امید که در نظر افتد:در بیت سوم : زانکه دلم هر نفسی دنگ خیال تو بود ؟! دلم آینه ای در کف تو و هر نفسی دنگ و مجنون و مست و شیدای خیالی از تو پس در هر نفسی به تبع عدم تکرار در تجلی تصویری نو و موضوع ادراکی تازه و من و مایی بدیع و یگانه و منفرد که هم من هست و هم من نیست چونان تصویری که خود از جنس خیال است و محاکات چرا که هم نشانی تام از صاحب تصویر هست و هم نیست و این مقام حیرانی است .....صفات و تجلیات اسمآء جمال و جلال او را که طرب و حزن سرنمونی از آن هاست را غایت و نهایت نیست و یقینا دو هزاران ابتدای بیت در مقام توسع و کثرت است و اشاره به بی نهایت دارد نه تعدادی محدود و مقیّد و قابل احصاء و اِعداد.....به تبع مظروفیت آینه سان هر یک از این قسم تجلیات ظرف خود را شکل و شمایلی شهود می نماید و در پی شناخت هر یک از این وجوه بیکرانه سر به شیدایی و عربده کشی می سپارد تا از مقام تلوین به جایگاه رفیع تمکن فنای تام ذاتی نائل شود و در مقام بقا و قرارگاه سکینه و اطمینان آرام گیرد......گوش دادن به عربده ی چنین جان جانانه ای بدین دلیل از جانب وی به تمامی مخاطبان حال و قال وی توصیه می شود و از دست نهادن بر دهان عربده گر منع می شود که این حالی است که در مقام انسان بما هو انسان باید و غایت اوست و هر ذی وجودی باید و شاید در مقام شناخت خویشکاری آینگی خویش و معرفت نسبت به نسبت خود و آن تجلی گر بی تکرار بوده و در پی الگو و شابلون و نباء و نمودگاری باشد که خویشتن خویش را در آینه ی حالات وی به نظاره بنشیند و این یکی از اسرار و رموز ظهور و بروز حالت اولیاء الله در قالب کلمات است برای گستره ی انسان و انسانیت همان گونه که در قرآن رمزگان امر تحدیث و بیان تجربیات تام انفسی حضرت محمد مصطفی صل الله در قالب کتاب انزال و تدوین از باب شکرگزاری نعمت که همان آشکار نمودن آن است بیان گردیده است.....غزل بینهایت اسرار آمیز و حاوی بیکران معارف است که اهلی می باید تا از ابکار این اسرار پرده بردارد.....انسان در هجوم خروشان این سیل بنیان کن این بیکران من و ما در پی چیست؟! چرا طغیان نموده و مجنون وار سیر می نماید و از خویش رفته است؟! مستی و بی خویشی و از دست شدن چه ارتباطی با مقام آیینگی و مظهریت و خلیفة اللهی دارد؟! در عین اینکه همه یاین بیکران من و ما هست اما نیست و در پی یافتن من یگانه ی منفرد مستجمعی در مقام جمع الجمعی است ...مستی و راستی و پرده دری و راز آشکاری همواره ملازم همند:چو رازها طلبی در میان مستان رو که راز را سر سرمست بی حیا گوید ....پس در این خمخانه ی مست آفریده و مستی آفرین هرجا سخن از بی خویشی است رندانه به دنبال اسرار باشیم ( خطاب به نویسنده فافهم) انسان هرگز از شناخت فارغ نخواهد بود وقتی تنها در درون وی بیکران من و ما برای شناختن و مخطب پرسش چیستی و چرایی و چگونگی است تا برسد به مقام اسرار انباشته ی کتاب تدوین و تکوین و برقراری در پی معرفت و شناخت رابطه ی این همانی این سه ساحت با یکدیگر .... انسان کبیر و عالم صغیر و عالم کبیر و انسان صغیر ....من و ما خود سراسر سر است که در تقابل و تضاد و اتحاد و سازندگی و فروپاشندگی حاوی بدایع نکاتی است ....دو هزاران من و ماست اما در هنگام دست نهادن بر دهان یک دهان است ( تفکر عمیق در چرایی و چگونگی این اتحاد متکثر) اشاراتی کوتاه و گذرا به ابیات سپسین:با تو خوش است ای صنم لب شکر خوش ذقنم ( غایت و نهایت " راضیه مرضیه " یافتن خویشکاری خویش در گستره ی نظام خلقت و اعراف و اشعار نسبت به سنخیت خویش با او ..... ( آینه ام در کف تو) و ابیات بعد رمزگشایی های سراسر شهد و شکر این فرید دوران و یگانه ی اعصار ..... در خطابات بی تو و با توهای مولوی گنجینه ی از رازهای مگوست ......و کلام آخرین و نهایت و غایت کلام :زانکه دلم هر نفسی دنگ خیال تو بود/ دست برم هر نفسی سوی گریبان بتی/ هر نفسی کوزه ی خود / دست منه عربده را / زین دو هزاران من و ما .... ای عجبا من چه منم ؟!
عبد
میثم زینلی
هادی رنجبران
پارسا مومنی
امیرعلی داودپور