
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۴۰۳
۱
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی، نی شکنم شکر برم
۲
آمدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
۳
آمدهام که ره زنم بر سر گنج شه زنم
آمدهام که زر برم زر نبرم خبر برم
۴
گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن
گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم
۵
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
۶
آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند
پیش گشاد تیر او وای اگر سپر برم
۷
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم
۸
آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد
و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم
۹
در هوس خیال او همچو خیال گشتهام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
۱۰
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمیخوری پیش کسی دگر برم
تصاویر و صوت


نظرات
امید حجتی
پاسخ: با تشکر:الف- تصحیح شد.ب- مصرع اول بیت هفتم را باید با ادای کامل «آ» آفتاب بخوانید : «گفتم، آفتاب را» ، در این صورت وزن با یک سکته درست است، یعنی «مفتعلن مفاعلن» به «مفعولن مفاعلن» تبدیل میشود که این از لحاظ قواعد عروضی درست است، هر چند وقوع آن در ابتدای مصرع باعث به چشم آمدن آن میشود و در نگاه اول تصور میشود شعر مشکل وزنی دارد.ج- مواردی همچون «آنک» و «چونک» گویا به رسمالخط منبع بر میگردند.تعداد وقوع آنها (در دیوانهای مختلف موجود در مجموعه) زیاد است و تصمیم گیری در مورد آنها را ترجیح میدهم در زمانی دیگر و به صورت دستهجمعی انجام دهم.
سیاوش
رضا
رضیئی
عبداللهی
پاسخ به رضا:در مصرعِ دوّم همان «نی» صحیح است. «نی» در زمانِ مولانا، هم به معنای جوابِ منفی (خیر=نَخیر=نَه) بوده و هم به معنای «شاحه ی گیاهِ نی»، لذا «نی»ی اوّل و «نی»ی دوّم، دارای صنعتِ جناسِ تام است و از بدایع شعرِی به شمار می رود. یعنی اگر معشوق جوابی منفی بدهد، جوابِ منفی ی او نیز برای من مانند شکر شیرین است.
عبداللهی
ناشناس
پگاه
امین
مبین
خالد
مریم
سهراب
ب. رحیمی
پرده نشین
پارسا
سعید
آرش
پاسخ به غزل «آمده ای که راز من بر همگان بیان کنی» اومده؟
مهدی حبیبی
میثم
پاسخ میگوییم ایناهاش اینجاس.پس این کلمه هم در شعر درست به کار رفته. 3.شرح بیت سوم مصرع دو: مولوی میگوید که ای شمس من آمده ام تا از نزد تو زر و طلا ببرم(مراد از زر،معارف حقیقی یا همان سخنان شمس است) و اگر این که میخواهم را به من ندهی، خبر اینکه در اینجا زر انباشته شده را به تمام مردم شهر میرسانم و به همه میگوییم که تو گنج معرفت هستی تا تمام شهر به تو هجوم آورند در واقع نوعی تهدید شاعرانه و عاشقانه میکند. 4. شرح دشوار بیت هفت: تاب به معنی حرارت است.مولوی خطاب به شمس میگوید که همانطور که خورشید ناچار از تابش گرمای خود است تو نیز ایچنین هستی پس اگر گرمای معرفتت را به من نتابی و من را از آن دریغ کنی این تو هستی که دچار تب و بیماری میشوی و شمس در جوابی رندانه به او میگوید که آری اینگونه است. من شمسم و ناچار از تابیدن اما به تو یا غیر تو.با تشکر از شما سروران. برای رفع سوالات خو در دو زمینه مولوی و فردوسی به جیمیل من پیام بدهید
نادی
برگ بی برگی
بیگانه
محدث
نکته بین
زهرا
دریا
علی
jamali.m
شهزاد
اصغر خرد
تنها خراسانی
تنها خراسانی
تنها خراسانی
تنها خراسانی
تنها خراسانی
امین دارائی
اکبر khayat۱۴۹۳@gmail.comا
پله پله تا ملاقات خدا
امیر
سعید
نادر
محمود روحانی
هادی رنجبران
سعید
شیرو
جاوید مدرس اول رافض
جاوید مدرس اول رافض
سفید
حمیدرضا