مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۴۰۶

۱

هر شب و هر سحر تو را من به دعا بخواستم

تا به چه شیوه‌ها تو را من ز خدا بخواستم

۲

تا شوی از سجود من مونس این وجود من

خود بشد این وجود من چون که تو را بخواستم

۳

در پی آفتاب تو سایه بدم ضیاطلب

پاک چو سایه خوردیم چون که ضیا بخواستم

۴

آهنیم ز عشق تو خواسته نور آینه

آتش و زخم می خورم چونک صفا بخواستم

۵

سوی تو چون شتافتم جای قدم نیافتم

پاک ز جا ببردیم چون ز تو جا بخواستم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 729
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 534
علیرضا بخشی زاده روشنفکر :

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۶/۳۰ - ۱۱:۰۷:۲۱
آهنی ام ز عشق تو، خواسته نور آینهآتش و زخم می خورم، چون که صفا بخواستمدر گذشته آینه را از آهن می ساختند، آهن را می گداختند، صاف می کردند، با خاکستر ویا سم سمند و امثال آن، آن را آنقدر صیقل می دادند تا نور را بازتاب دهد. ساخت آینه با شیشه و لایه ای از فلز ( جیوه ، آلمینیوم) در پشت آن در دوران صنعتی امکان پذیر شد.