مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۴۱۱

۱

گرم درآ و دم مده باده بیار ای صنم

لابه بنده گوش کن گوش مخار ای صنم

۲

فوق فلک مکان تو جان و روان روان تو

هل طربی که برکند بیخ خمار ای صنم

۳

این دو حریف دلستان باد قرین دوستان

جیم جمال خوب تو جام عقار ای صنم

۴

مرغ دل علیل را شهپر جبرئیل را

غیر بهشت روی تو نیست مطار ای صنم

۵

خمر عصیر روح را نیست نظیر در جهان

ذوق کنار دوست را نیست کنار ای صنم

۶

معجز موسوی توی چون سوی بحر غم روی

از تک بحر برجهد گرد و غبار ای صنم

۷

جام پر از عقار کن جان مرا سوار کن

زود پیاده را ببین گشته سوار ای صنم

۸

مرکب من چو می بود هر عدمیم شیء بود

موجب حبس کی بود وام قمار ای صنم

۹

هین که فزود شور من هم تو بخوان زبور من

کرد دل شکور من ترک شکار ای صنم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 731
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 536

نظرات

user_image
یکی (ودیگر هیچ)
۱۳۹۷/۱۱/۲۳ - ۱۴:۰۹:۴۸
به نام اوگرم درآ و دم مده باده بیار ای صنملابه بنده گوش کن گوش مخار ای صنمهمت عالی بکار گمار و دست از حرف و سخن و پندار زاید بشوی تا بتوانی روح باقی را بدست آوری ای صنم (صنم به معنای بت است ولی در دیدگاه مولانا بتی است که قابلیت خدا شدن دارد تنها در صورتیکه روح باقی را بدست آورد وگرنه آدمی که روح نداشته باشد بتی است سنگی و بازیچه ای در چرخ گردون و محکوم به فنا)این درخواست عاجزانهء مرا با گوش دل و جان بشنو و همچون ابلهان خود را به سنگین گوشی نزن! فوق فلک مکان تو جان و روان روان توهل طربی که برکند بیخ خمار ای صنمجایگاه اصلی تو بسیار بالاتر از فلک و این جهان ظاهر است و اصل وجود تو روح باقی خواهد بوداز این شور و نشاط و خوشبختی دنیای ظاهری درگذر زیرا که اصل و ریشهء تو را به فراموشی و نسیان می کشاند.این دو حریف دلستان باد قرین دوستانجیم جمال خوب تو جام عقار ای صنماین دو همراه دلربا یعنی عقل و عشق دنیوی را به دوستدارانش واگذار کن و درگذریک پرتو از جلوه های روح تو نوش دارویی و آب حیاتی است که تو را زندگی و آزادی حقیقی می بخشد .مرغ دل علیل را شهپر جبرئیل راغیر بهشت روی تو نیست مطار ای صنممرغ دل عاجز و بدون بال و پر و حتی جبرییل که بلند پروازترین فرشته مقرب است غیر از مکان روح باقی تو مکانی برای پرواز ندارند.خمر عصیر روح را نیست نظیر در جهانذوق کنار دوست را نیست کنار ای صنمعصارهء شراب روح در جهان ظاهری مانند و نظیری ندارد .شادی و شعف در حضور خداوند بودن در هیچ حدودی نمی گنجد.معجز موسوی تویی چون سوی بحر غم رویاز تک بحر برجهد گرد و غبار ای صنمتو خود صاحب اعجاز پیامبرانی پس چرا در دریای غم غوطه ور گشته ای وقتی موج برخیزد غبار های ته دریا بالا می آیند بنابراین هر چه سبکبارتر باشی بیشتر بالا می رویجام پر از عقار کن جان مرا سوار کنزود پیاده را ببین گشته سوار ای صنمجسم خود را سرشار از روح باقی گردان و افسار خویش را بدو بسپار در آنصورت بزودی خواهی دید که من بی ارزش تو به من والا و الهی مبدل گشته است.مرکب من چو می بود هر عدمیم شیء بودموجب حبس کی بود وام قمار ای صنمچون بر روح باقی مسلط گشتم هر آنچه که موجود نیست را می توانم هستی ببخشم بدون داشتن قدرت روح باقی و تنها با قدرت جان حیوانی که بصورت قرضی از روح باقی در آن بودیعه گذارده است پادشاه وجود اسیر و در بند جسم باقی خواهد ماند.هین که فزود شور من هم تو بخوان زبور منکرد دل شکور من ترک شکار ای صنماکنون که شور از فزونی شور و وجد اسرار را بر تو آشکار گردانیدم شایسته است که تو هم از این نغمه های الهی من حقایق را دریابیدل شکرگزار من به شکرانهء دریافت های الهی خویش به هدایت خداجویان همت گمارده و تا مدتی دست از سعود در اقالیم الهی برداشته است.
user_image
افشین
۱۳۹۸/۰۵/۲۳ - ۲۲:۰۹:۵۴
ممنونم از شما با این نفسیر عالی
user_image
احمد خرم‌آبادی‌زاد
۱۴۰۲/۱۰/۱۹ - ۰۲:۴۳:۲۴
مصرع نخست بیت شماره 6 را که به شکل زیر–ومطابق نسخه شادروان فروزانفر–بنویسیم: «معجز موسوی توی چون سوی بحر غم روی» آرایش هوشمندانه خوشه آوایی vi را در واژه‌های «موسوی» (musavi)، «توی» (tovi) و «روی» (ravi) خواهیم دید.   از سندهای تاریخی (شناسنامه ملی) در برابر دستکاری پاسداری کنیم.