مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۴۳

۱

دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را

گفتمش خدمت رسان از من تو آن مه‌پاره را

۲

سجده کردم گفتم این سجده بدان خورشید بر

کاو به تابش زر کند مر سنگ‌های خاره را

۳

سینه‌ی خود باز کردم زخم‌ها بنمودمش

گفتمش از من خبر ده دلبرِ خون‌خواره را

۴

سو به سو گشتم که تا طفلِ دلم خامش شود

طفل خسپد چون بجنباند کسی گهواره را

۵

طفلِ دل را شیر ده ما را ز گردش وارهان

ای تو چاره کرده هر دم صد چو من بیچاره را

۶

شهرِ وصلت بوده است آخر ز اول جای دل

چند داری در غریبی این دلِ آواره را ؟

۷

من خمش کردم ولیکن از پی دفعِ خمار

ساقیِ عشّاق گردان نرگس خماره را

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 125
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 92
محسن لیله‌کوهی :
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
رضا
۱۳۹۵/۱۱/۲۷ - ۰۶:۴۴:۰۵
ساقی عاشق بگردان نرگس خماره را
user_image
رضا
۱۳۹۵/۱۱/۲۷ - ۰۶:۵۲:۵۲
کاش گنجور تمهیداتی را در نظر می گرفت که امکان حک و اصلاحیادداشت ها فراهم می شد. بیت آخر گنجور درست است و ضعف چشم سبب اشتباه من شد که عشاق را عاشق خوانده بود و خوانندگان بر من ببخشایند.
user_image
قطره …
۱۴۰۱/۱۲/۰۸ - ۰۴:۲۲:۲۹
یک روز بابا محسن برایمان این شعر را خواندند فرمودند معنای این شعر برای خواص است برای هرکه خدا به او نظر خاص داشته باشد ،این شعرِ جناب مولانا معنای درونی سوره ی رعد را شکافته است و کس نمیبیند مگر به اذن حق سجده کردم گفتم این سجده بدان خورشید بر کو به تابش زر کند مر سنگ‌های خاره را...