مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۴۵۰

۱

بستان قدح از دستم ای مست که من مستم

کز حلقه هشیاران این ساعت وارستم

۲

هشیار بر رندی ضدی بود و ضدی

همرنگ شو ای خواجه گر فوقم اگر پستم

۳

هر چیز که اندیشی از جنگ از آن دورم

هر چیز که اندیشی از مهر من آنستم

۴

تا عشق تو بگرفتم سودای تو پذرفتم

با جنگ تو یکتاام با صلح تو همدستم

۵

اسپانخ خویشم دان با ترش پز و شیرین

با هر چه شدم پخته تا با تو بپیوستم

۶

بی‌کار بود سازش سازش نبود نازش

گر جست غلط از من من مست برون جستم

۷

مستی تو و مستی من بربسته به هم دامن

چون دسته و چون هاون دو هست و یکی هستم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 753
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 549
عندلیب :

نظرات

user_image
بابک
۱۳۹۸/۱۰/۱۳ - ۰۷:۵۶:۴۴
(منوچهر جمالی): در جشن عروسی ، دامن عروس و داماد را به هم می بستند در آفرینندگی و حرکت، یکی بودن، نه در سکون همانسان ، درون و برون ( باطن و ظاهر، بخش درونسو و بخش برونسو ) ، فراز و فرود ، « جفت هم در آفرینش » بودند . مثلا در آغاز بندهش دیده میشود که اهورامزدا ، فرازپایه است. این بدان معناست که اهورامزدا ، هیچگاه فرود نمیآِید .در حالیکه در شاهنامه دیده میشود که سیمرغ که خدای ایران بود ، نه تنها با زال ، همخانه و جفت است ، بلکه هم به سام ، و هم به رستم ، خودش ، فرود میآید ، و با رستم ، جفت میگردد . سایه انداختن بر رستم ، ایستادن سیمرغ بر سر رستم و مالیدن ( همآغوشی ) پرش بر سر رستم ، اینها بیان فرود آمدن خدا به گیتی و به انسان است. الاهان ادیان نوری خودشان ، هیچگاه به خودی خودشان، فرود نمیآیند و خودشان، هرگز، « با گیتی ، و با انسانها » نمی آمیزند . فهمیدن جهان و تاریخ و انسان ، با مقولات « زیربنا و روبنا » ، یا با « علت و معلول » یا با « درونسو و برونسو » ، یا با مقولاتِ « روشنی و تاریکی » ، انداختن روبنا و چهره و ظاهر ، یا معلول، یا درونسو ، یا« هرچه در تاریکی است » ، از اصالت است .
user_image
بابک بامداد مهر
۱۴۰۲/۰۸/۰۲ - ۰۳:۵۰:۱۳
مستی تو و مستم من البته از مولوی بعید نیست گفته باشد:مستی تو و مستی من.
user_image
بابک بامداد مهر
۱۴۰۲/۰۸/۰۲ - ۰۳:۵۲:۳۶
معنی اینطور یک مست مثل تو ویک مست من ...