
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۴۶۲
۱
صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم
۲
صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم
چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم
۳
تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری
یا آنک کنی ویران هر خانه که می سازم
۴
جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو
چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم
۵
هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید
با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم
۶
در خانه آب و گل بیتوست خراب این دل
یا خانه درآ جانا یا خانه بپردازم
تصاویر و صوت


نظرات
عسکر ادیبی
پویا
ساناز
مهدی فرخ اناری
مرجان
ناشناس
بیتا سهند
امیر
دارایی
محمد محبوب
محمد محبوب
محمد محبوب
محمد محبوب
جناب میرزا
محمد هادی حیدری
نوید
نوید
نوید
یحیی
یحیی
ش
هادی رنجبران
فرهود