مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۴۶۳

۱

شاگرد تو می باشم گر کودن و کژپوزم

تا زان لب خندانت یک خنده بیاموزم

۲

ای چشمه آگاهی شاگرد نمی‌خواهی

چه حیله کنم تا من خود را به تو دردوزم

۳

باری ز شکاف در برق رخ تو بینم

زان آتش دهلیزی صد شمع برافروزم

۴

یک لحظه بری رختم در راه که عشارم

یک لحظه روی پیشم یعنی که قلاوزم

۵

گه در گنهم رانی گه سوی پشیمانی

کژ کن سر و دنبم را من همزه مهموزم

۶

در حوبه و در توبه چون ماهی بر تابه

این پهلو و آن پهلو بر تابه همی‌سوزم

۷

بر تابه توام گردان این پهلو و آن پهلو

در ظلمت شب با تو براقتر از روزم

۸

بس کن همه تلوینم در پیشه و اندیشه

یک لحظه چو پیروزه یک لحظه چو پیروزم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 760
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 553
عندلیب :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۴/۲۹ - ۰۶:۲۲:۱۰
حوب یعنی گناه ، توبه یعنی واگذاشتن گناه ،
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۴/۲۹ - ۰۶:۲۲:۴۳
پیشه و اندیشه یعنی نظری و عملی
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۴/۲۹ - ۰۶:۲۳:۱۶
قلاوز راهدان است
user_image
داود پوراکبریان
۱۳۹۳/۰۹/۲۸ - ۲۳:۵۲:۴۶
درخصوص بیت ششم:در حوبه و در توبه چون ماهی بر تابهاین پهلو و آن پهلو بر تابه همی‌سوزمحیفم آمد به رساله نفیس علامه حسن زاده آملی که توسط جـناب آقای ابراهیم احمدیان از عربی بفارسی برگردانده شده اشاره نشود:الاءوبه الی التوبه من الحوبه
user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۷/۱۲ - ۲۳:۳۴:۱۳
تا زان لب خندانت یک خنده بیاموزم،ای چشمه آگاهی شاگرد نمی‌خواهی؟...
user_image
بی سواد
۱۳۹۶/۰۷/۱۳ - ۰۹:۲۰:۱۳
کژ کن سر و دنبم را ! من همزه مهموزم.. بر تابه توام گردان آین پهلو و آن پهلودر ظلمت شب با تو، براقتر از روزمو ... چه حیله کنم تا من خودرا به تو در دوزمو.....
user_image
امیرمهدی اصغری
۱۳۹۶/۱۰/۲۲ - ۰۵:۳۰:۳۵
مصرع اول چنین باشد باید؛شاگرد تو می باشم، گر کودن و گر بوزم(بوز در برابر کودن، یعنی تیزهوش).
user_image
کرمانشاهی
۱۳۹۷/۰۴/۲۰ - ۱۱:۴۹:۴۴
آیا کسی می داند معنی پیروز در بیت آخر چیست؟ چون در مصرع اول از رنگ حرف می زند احتمالا پیروز در مصرع دوم نام ابزاری بوده است که رنگش متفاوت با پیروزه بوده است و متضاد با آن. مطمئن نیستم اما شاید شیشه چراغ باشد که در اثر دوده تاریک می شود.
user_image
Lira
۱۳۹۷/۱۲/۱۹ - ۱۶:۰۲:۴۷
شاید پیروز در مصرع اخر اشاره به حاجی فیروز بس کن، همه تلوینم در پیشه و اندیشهیک لحظه چو پیروزه یک لحظه چو پیروزممیگه من همه تلوین و رنگ به رنگ شدنم یعنی اختلاف حالات دارم سکون و ثبات ندارم چه در فکر چه در رفتارم تو بیا و پایان بده به این تلوین و لون لون شدنچرا که من ثبات ندارم یک لحظه چون سنگ فیروزه روشنم و یک لحظه مثل حاحی فیروز صورتم سیاه است و رنگ به رنگ میشم