
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۴۶۵
۱
ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم
زان روی که حیرانم من خانه نمیدانم
۲
ای گشته ز تو واله هم شهر و هم اهل ده
کو خانه نشانم ده من خانه نمیدانم
۳
زان کس که شدی جانش زان کس مطلب دانَش
پیش آ و مرنجانش من خانه نمیدانم
۴
وان کز تو بود شورش میدار تو معذورش
وز خانه مکن دورش من خانه نمیدانم
۵
من عاشق و مشتاقم من شهره آفاقم
رحم آر و مکن طاقم من خانه نمیدانم
۶
ای مطرب صاحب صف میزن تو به زخم کف
بر راه دلم این دف من خانه نمیدانم
۷
شمس الحق تبریزم جز با تو نیامیزم
میافتم و میخیزم من خانه نمیدانم
تصاویر و صوت


نظرات
سید حمید
سید حمید
ناز بانو
ناز بانو
سعید
ناز بانو
john.bati
حمید
بهرخ
معصومه
بابک چندم
بابک چندم
محمد رضا جوانروح
محمد رضا جوانروح
محمد رضا جوانروح
روفیا
روفیا
۷
سمانه ، م
روفیای دروغین
روفیا
سمانه ، م
روفیا
nabavar
سمانه ، م
محدث
دکتر ترابی
مهناز ، س
بابک چندم
پاسخ گرفت که سریعتر از به خواب رفتن...اما دیپاک چوپرا از یک شاعر انگلیسی (به گمانم بایرون بود) نقل کرده که:"زندگی خواب روح است، و مرگ بیدار شدن او از این خواب...."آنچه را که در وداها "آتمان" در اوستا "اور-وان" در پهلوی "رو-وان" و در فارسی "روان" خوانده اند دارای شاخصه ای است که آنرا "آمرتا" یا بی مرگ، جاودان توصیف کرده اند...و چون با دل شروع کردم در بیانی از مولانا به آن ختم می کنم:"دوش چه خورده ای دلا، راست بگو نهان مکن...روز الست جان تو، خورد میی ز خوان توخواجه لامکان تویی، بندگی مکان مکن..."روزگاری بلند و سرفراز، عاری از غم و تاریکی برای شما و عزیزانتان آرزو دارم.
بیرنگ
رنگارنگ
مینا مینوی
حمید رضا۴
روفیا
احمد صادقی
آریا والا
پیام
بهنام