مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۴۶۹

۱

بیخود شده‌ام لیکن بیخودتر از این خواهم

با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم

۲

من تاج نمی‌خواهم من تخت نمی‌خواهم

در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم

۳

آن یار نکوی من بگرفت گلوی من

گفتا که چه می خواهی گفتم که همین خواهم

۴

با باد صبا خواهم تا دم بزنم لیکن

چون من دم خود دارم همراز مهین خواهم

۵

در حلقه میقاتم ایمن شده ز آفاتم

مومم ز پی ختمت زان نقش نگین خواهم

۶

ماهی دگر است ای جان اندر دل مه پنهان

زین علم یقینستم آن عین یقین خواهم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 763
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 555
علیرضا بخشی زاده روشنفکر :
محسن لیله‌کوهی :
احسان حلاج :
عندلیب :

نظرات

user_image
امین افشار
۱۳۹۵/۰۶/۲۹ - ۰۳:۳۵:۳۰
دروداین چه طلب است؟ چنین سیری ناپذیر و بی پایان! طلب مستی ای چون مستی چشمانش، خدمتتش افتاده به زمین، گلو گرفتنش، همراز مهین، عین یقین. حضرتش خود در فیه مافیه چنین شرح می دهد:همه چیز را تا تجویی نیابی، جز این دوست را تا نیابی نجویی. طلب آدمی آن باشد که چیزی نایافته طلب کند، و شب و روز در جست و جوی آن باشد. الا طلبی که یافته باشد و مقصود حاصل بود و طالب آن چیز باشد. این عجبست؛ این چنین طلب در وهم آدمی نگنجد و بشر نتواند آن را تصور کردن، زیرا طلب او برای چیز نویست که نیافته است. و این طلب چیزی که یافته باشد و طلب کند این طلب حق است، زیرا که حق تعالی همه چیز را یافته است و همه چیز در قدرت او موجود است که: کُن فَیَکون (موجود باش آن چیز بی درنگ موجود خواهد شد – انعام -73). اَلْواحِدُ الْمَاجِدُ، واجد آن باشد که همه چیز را یافته باشد و مع هذا، حق تعالی طالب است که: هُوَالطّالِبُ وَالْغَالِبُ.پس مقصود ازین آنست که ای آدمی، چندانکه تو درین طلبی که حادث است و وصف آدمیست، از مقصود دوری، چون طلب تو در طلب حق فانی شود و طلب حق بر طلب تو مستولی گردد، تو آنگه طالب شوی به طلب حق.بدرود
user_image
گمنام-۱
۱۳۹۵/۰۶/۲۹ - ۱۳:۵۹:۱۸
جناب امین افشار، این گلو گرفتن و بر زمین افتادن کمی مشکوک می نماید.
user_image
رضا
۱۳۹۷/۰۶/۱۰ - ۱۳:۴۶:۳۴
محسن چاوشی در آهنگ "صید جگر خوار" بخش هایی از این شعر را خوانده است.
user_image
نیما خرم شاهی بیات
۱۳۹۷/۰۸/۲۵ - ۰۸:۲۹:۵۱
این شعر کمی مشکوک است.ادبیات ساده تری نسبت به سایر اشعار دارد و آن جانمایه خلاق و پیچیده ذهنی مولانا و در هم تنیدگی کلمات و عبارات که در سایر اشعار ایشان وجود دارد ، در این شعر وجود ندارد.بیشتر مانند این است که کسی خواسته چیزهایی را در وصف مولانا ، از زبان خود مولانا بیان کند.
user_image
Vafa
۱۳۹۷/۱۱/۰۵ - ۱۴:۴۳:۵۵
گفتم که همین خواهم !!! گاهی اوقات خدا گلوی بعضی آدما رو میگیره! ولی کو گوش شنوا و کو چشم بینا ! ما آدما نمیدانیم از هر جا که رسد درد همانجاست دوا
user_image
الیوت الدرسون
۱۴۰۱/۰۴/۱۹ - ۰۸:۵۲:۴۰
الله اکبر  
user_image
سفید
۱۴۰۱/۱۲/۰۵ - ۱۸:۴۱:۲۷
  عجب‌ غزلی...   زینْ علمِ یقینستم، آن عینِ یقین خواهم  
user_image
سفید
۱۴۰۱/۱۲/۰۸ - ۰۰:۳۴:۴۳
  آن یار نکوی من بگرفت گلوی من گفتا که چه می خواهی؟ گفتم که همین خواهم!!  
user_image
امیرحسین صباغی
۱۴۰۳/۰۱/۱۷ - ۰۹:۱۱:۰۶
نمی‌دونم چرا ولی نمی‌تونم مثبت فکر کنم