مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۴۷۰

۱

جانم به فدا بادا آن را که نمی‌گویم

آن روز سیه بادا کو را بنمی‌جویم

۲

یک باره شوم رسوا در شهر اگر فردا

من بر در دل باشم او آید در کویم

۳

گفتم صنم مه رو گه گاه مرا می‌جو

کز درد به خون دل رخساره همی‌شویم

۴

گفتا که تو را جستم در خانه نبودی تو

یا رب که چنین بهتان می گوید در رویم

۵

یک روز غزل گویان والله سپارم جان

زیرا که چو مو شد جان از بس که همی‌مویم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 763
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 555
عندلیب :

نظرات

user_image
علیرضا
۱۳۹۱/۰۵/۲۸ - ۰۴:۵۲:۰۳
الان هم همین طوره. تو روت دروغ می گن
user_image
سفید
۱۴۰۱/۱۲/۱۰ - ۱۸:۵۳:۳۴
  یک روز غزل‌گویان والله سپارم جان...