مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۴۸۷

۱

امروز چنانم که خر از بار ندانم

امروز چنانم که گل از خار ندانم

۲

امروز مرا یار بدان حال ز سر برد

با یار چنانم که خود از یار ندانم

۳

دی باده مرا برد ز مستی به در یار

امروز چه چاره که در از دار ندانم

۴

از خوف و رجا پار دو پر داشت دل من

امروز چنان شد که پر از پار ندانم

۵

از چهره زار چو زرم بود شکایت

رستم ز شکایت چو زر از زار ندانم

۶

از کار جهان کور بود مردم عاشق

اما نه چو من خود که کر از کار ندانم

۷

جولاهه تردامن ما تار بدرید

می‌گفت ز مستی که تر از تار ندانم

۸

چون چنگم از زمزمه خود خبرم نیست

اسرار همی‌گویم و اسرار ندانم

۹

مانند ترازو و گزم من که به بازار

بازار همی‌سازم و بازار ندانم

۱۰

در اصبع عشقم چو قلم بیخود و مضطر

طومار نویسم من و طومار ندانم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 772
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 561
محسن لیله‌کوهی :
عندلیب :

نظرات

user_image
سهیل قاسمی
۱۳۹۴/۰۶/۰۳ - ۱۵:۳۲:۱۹
جولاهه ی تر دامن ِ ما تار بِدَرّیدمی گفت ز ِ مستی که تَر از تار ندانمجولاهه اینجا به معنی عنکبوت یا «تار تَنَک» است. عنکبوت برای تنیدن ِ تار از مایع ِ لزجی که از خودش خارج می کند استفاده می کند.تَر دامن هم صفت ِ مشخص ِ عنکبوت است هنگامی که دامنش از ماده ی لزج و چسبناک ِ تار تنیدن تر است و هم «تر دامن» به معنی گناهکار و ناپاک به کار می رود.می گوید که عنکبوت ِ تر دامن ِ ما زد تار را پاره کرد. و می گفت که از مستی «تَر» (مصالح ِ ساخت ِ تار) را از «تار» تشخیص نداده است!
user_image
سهیل قاسمی
۱۳۹۴/۰۶/۰۳ - ۱۵:۴۱:۰۸
دی باده مرا بُرد زِ مستی به در ِ یارامروز چه چاره؟ که در از دار ندانم«دار» به معنی خانه است. دیروز باده مرا در حال ِ مستی به در ِ یار برد اما امروز چه کنم که در را از خانه نمی توانم تشخیص دهم!از چهره ی زار ِ چو زر م بود شکایترَستَم زِ شکایت چو زر از زار ندانمچهره ی چون زر وجه شبه اش زردی رنگ زر است!رَستَم زِ شکایت یعنی بی خیال ِ شکایت شدم! شکایت را رها کردم (از شکایت رها شدم!)مانند ِ ترازو و گَز ام من؛ که به بازاربازار همی سازم و بازار ندانمبازار همی سازم یعنی معامله ها را جوش می دهم. گَز ابزار ِ اندازه گیری یِ طول (مثلن برای پارچه) است و ترازو ابزار ِ اندازه گیری یِ وزن. می گوید مثل ِ ترازو و گَز، کار ِ بازار را راه می اندازم اما بازار ندانمدر اصبع ِ عشق ام چو قلم. بی خود و مضطرطومار نویسم من و طومار ندانماصبع یعنی انگشتمانند ِ قلمی هستم در انگشتان عشق که بدون این که خودم بدانم و به فرمان نویسنده (عشق)، چیزهایی می نویسم که خودم نمی دانم چیست
user_image
امیر
۱۳۹۵/۰۵/۱۸ - ۲۳:۵۳:۲۰
این غزل شرح حالیست بر زمانی که سالک الی الله چنان در سلوک و جذبه مستغرق می شود که توجه به هیچ مسئله حتی سلوک خود ندارد. عارفی که از معرفت خود هم بی خبر است . نظر او فقط به حقست و بس.
user_image
rahnomaei rahnomaei@gmail.com
۱۳۹۶/۰۱/۲۴ - ۰۹:۱۴:۳۵
باسلام و احترام؛ درخخصوص بیت زیر : چون چنگم از زمزمه خود خبرم نیستاسرار همی‌گویم و اسرار ندانمدر مصرع اول سکته وجود دارد. و اگر به صورت زیر نوشته شود درست خواهد شد. چون چنگم و از زمزمه ی خود خبرم نیست .... و حتی در نسخه ای (در کدام نسخه درست یادم نیست) به صورت زیر آمده است : من چنگم و از زمزمه ی خود خبرم نیست
user_image
نادر..
۱۳۹۶/۱۱/۱۹ - ۲۲:۴۷:۱۷
با یار چنانم که خود از یار ندانم...
user_image
مهسا
۱۳۹۸/۰۵/۱۰ - ۱۹:۵۷:۴۳
سلام ببخشید میشه لطفا بیت 6 رو معنی کنید ؟ منظور از کر و کار چیه؟
user_image
هدائی
۱۳۹۸/۱۲/۱۷ - ۱۸:۵۴:۵۵
بنده در این 40 سال عمرم،غرق در مهندسی و ریاضی و فرمول ها بوده ام و بتازگی دنیای آرام بخش و تعالی بخش و شیرین ادبیات را درک کرده ام.حیف که دیر آگاه شدم.اما الحمدلله شما عزیزان با نوشتن شرح ها،خیلی به بنده ی نو آموز کمک می‌کنید،دست شما را می بوسم.از استاد حداد عادل و الهی قمشه ای هم کمال تشکر را دارم.
user_image
فرهود
۱۴۰۲/۰۶/۱۸ - ۰۴:۰۸:۱۴
جولاهه یعنی بافنده، نساج، کسی که از تارهای پشم، کتان و ...  پارچه یا دیگر منسوجات می‌سازد. جولاه ترک ‌ِجولاهی کند برای طلبِ وزیری‌، همه عالم برهنه و عور بمانند. (فیه‌ما فیه‌)   ارتباط جولاهه و تار در این بیت مربوط به این است؛ جولاهه تردامن ما تار بدرید می‌گفت ز مستی که تر از تار ندانم شاید مولوی جولاهه را برای این منظور در این شعر استفاده کرده که انجام این شغل دقت زیادی لازم دارد که با مستی در تضاد است. (جولاهه‌ی مست) ترکیب طنزی را بوجود می‌آورد.   لینک به ویدئو ؛  در شرح معنی شغل جولاهه که در عنوان این ویدئو در  لینک یوتیوب به اشتباه ریسندگی نوشته شده است. ریسندگی، رنگرزی و جولاهگی ۳ شغل (یا فرآیند) متفاوت بوده‌اند.