
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۵۰۰
۱
چنان مست است از آن دم جان آدم
که نشناسد از آن دم جان آدم
۲
ز شور اوست چندین جوش دریا
ز سرمستی او مست است عالم
۳
زهی سرده که گردن زد اجل را
که تا دنیا نبیند هیچ ماتم
۴
شراب حق حلال اندر حلال است
می خنب خدا نبود محرم
۵
از این باده جوان گر خورده بودی
نبودی پشت پیر چرخ را خم
۶
زمین ار خورده بودی فارغستی
از آنک ابر تر بارد بر او نم
۷
دل محرم بیان این بگفتی
اگر بودی به عالم نیم محرم
۸
ز آب و گل برون بردی شما را
اگر بودی شما را پای محکم
۹
رسید این عشق تا پای شما را
کند محکم ز هر سستی مسلم
۱۰
بگو باقی تو شمس الدین تبریز
که بر تو ختم شد والله اعلم
تصاویر و صوت


نظرات
همایون