مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۵۰۳

۱

غلامم خواجه را آزاد کردم

منم کاستاد را استاد کردم

۲

منم آن جان که دی زادم ز عالم

جهان کهنه را بنیاد کردم

۳

منم مومی که دعوی من این است

که من پولاد را پولاد کردم

۴

بسی بی‌دیده را سرمه کشیدم

بسی بی‌عقل را استاد کردم

۵

منم ابر سیه اندر شب غم

که روز عید را دلشاد کردم

۶

عجب خاکم که من از آتش عشق

دماغ چرخ را پرباد کردم

۷

ز شادی دوش آن سلطان نخفته‌ست

که من بنده مر او را یاد کردم

۸

ملامت نیست چون مستم تو کردی

اگر من فاشم و بیداد کردم

۹

خمش کن کآینه زنگار گیرد

چو بر وی دم زدم فریاد کردم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 781
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 566
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۶/۰۸/۲۲ - ۱۸:۰۵:۰۱
اگر جلال دین نمی بود عرفان ایرانی‌ جهانی‌ او هم نمیبود ما بودیم و عرفان خاص اسلامی و اندک کسانی که آنرا برای دیگران شرح و توضیح می‌دادند و احتمالا بسیار خشک و مطرود امروزه هر کسی‌ که شعر جلال دین را میخواند لذت میبرد و میخواهد معنی‌ آنرا هر چه بیشتر بنوشددیگر آنکه عرفان رابطه‌ای میان پیر یا استاد و شاگرد است و هر که پیری ندارد به عرفان هم راه نداردولی جلال دین این مشکل را برای همه حل میکند و با کار خود و آتش عشق خود همگان را گرم و رهرو میکند و به همه افتخا‌ر آشنایی با دل‌ و جانان میبخشد همه اسیران خود بینی‌ و خود خواهی را آزاد میکند و همه عاشقان جهان را پروانه وار بدور خود به رخس در میاورد هستی‌ از این شادی هماره در رخس و پایکوبی است و آرام ندارد جهان کهنه با آمدن او همیشه نو و خرم است و او این را خوب میدند و فاش می‌گوید ولی با وجود این می‌گوید بهتر است که این راز را خاموشانه و آهسته گفت تا مبادا کاینه زنگار گیرد و این تصویر زیبای هستی‌ تار و این ماه درخشان مه‌ آلود شود چون کژ اندیشان و کژ کاران هنوز بسیارند
user_image
Ouchen
۱۴۰۰/۰۴/۲۹ - ۰۳:۴۳:۲۳
  💜با اینکه بسیاری از غزل های #دیوان_شمس در توصیف پروردگار سروده شده، اما #مولانا در برخی از غزل هایش، در ظاهر برای شناساندن خود به مخاطب تنها و تنها از خود می‌سراید و همیشه این کار را به مانند باقی سروده هایش در نهایت زیبایی و کمال انجام می‌دهد. #مولانا هیچ ابایی از قضاوت مخاطب ندارد و فقط آنچه از خود (خود ِ متعالی اش نه خود ِ خاکی) می‌بیند و می‌داند را باز می‌گوید. در تمام این گونه غزل‌ها به مانند این غزل، چنان توصیفی از خود می‌کند،که درک جایگاه روحانی #مولانا برای بسیاری (چه راست اندیشان و چه کژ اندیشان مقامش) سخت و بغرنج است. اما #مولانا انگار شناساندن خود به مخاطب را بسیار مهم‌تر از حواشی این کار می‌داند. #مولانا آنچنان مقامی برای خود قائل است که کمتر کسی جرأت حتی اندیشه کردن درباره اش را دارد. اما بدون شک مقصود اصلی #مولانا از این‌گونه سروده هایش نه شناساندن مقام خود به مخاطب بلکه شناساندن عظمت روحی انسان است، چرا که همگان می‌دانیم که #مولانا به چنان تعالی روح و اندیشه ای رسیده بود که از خود ستایی بی نیاز باشد. #مولانا حتی آنچنان در شناساندن مقام متعالی روح (از راه توصیف حالات روحی خویش) به مخاطب جدی است که در غزلی می‌فرماید:ز من مگریز زیرا درفتادی|بگو الحمدلله در فتادم. یعنی شکرگزار باش که معشوق از راه سروده های من بر تو نظری انداخته تا به واسطه‌ی من ، پی به عظمت وجودی خود ببری. اینگونه است که به تحقیق #مولانا را می‌توان پیامبری خوش الحان دانست که راه نجات را سخاوتمندانه و سرراست، بدون درافتادن در دام تقلید و زد و بندهای مسلک دین فروشان به دیگران ارزانی می‌دارد. هر چند همیشه به خود نهیب میزند که دست از این همه فاش گویی و پرده فکنی بردار. روان پاکش راهنمای همه ی رهروان باد.  
user_image
nabavar
۱۴۰۰/۰۴/۲۹ - ۱۲:۴۰:۰۴
بیت آخر: خمش کن کآینه زنگار گیرد