مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۵۰۹

۱

سفر کردم به هر شهری دویدم

چو شهر عشق من شهری ندیدم

۲

ندانستم ز اول قدر آن شهر

ز نادانی بسی غربت کشیدم

۳

رها کردم چنان شکرستانی

چو حیوان هر گیاهی می چریدم

۴

پیاز و گندنا چون قوم موسی

چرا بر من و سلوی برگزیدم

۵

به غیر عشق آواز دهل بود

هر آوازی که در عالم شنیدم

۶

از آن بانگ دهل از عالم کل

بدین دنیای فانی اوفتیدم

۷

میان جان‌ها جان مجرد

چو دل بی‌پر و بی‌پا می پریدم

۸

از آن باده که لطف و خنده بخشد

چو گل بی‌حلق و بی‌لب می چشیدم

۹

ندا آمد ز عشق ای جان سفر کن

که من محنت سرایی آفریدم

۱۰

بسی گفتم که من آن جا نخواهم

بسی نالیدم و جامه دریدم

۱۱

چنانک اکنون ز رفتن می گریزم

از آن جا آمدن هم می رمیدم

۱۲

بگفت ای جان برو هر جا که باشی

که من نزدیک چون حبل الوریدم

۱۳

فسون کرد و مرا بس عشوه‌ها داد

فسون و عشوه او را خریدم

۱۴

فسون او جهان را برجهاند

کی باشم من که من خود ناپدیدم

۱۵

ز راهم برد وان گاهم به ره کرد

گر از ره می نرفتم می رهیدم

۱۶

بگویم چون رسی آن جا ولیکن

قلم بشکست چون این جا رسیدم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 783
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 567
عندلیب :

نظرات

user_image
amin
۱۳۹۲/۰۴/۰۷ - ۰۳:۴۴:۲۵
عشق بینهایت را بینهایت خواستن است در دریای مقدس خود ندیدن..!
user_image
amin
۱۳۹۲/۰۴/۰۷ - ۰۳:۴۷:۰۵
عشق بینهایت را بینهایت خواستن است در دریامقدس و زلال خود ندیدن..!
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۴/۰۷ - ۰۳:۵۰:۴۵
مولانا انرا ناپیدایی خود گرفته است و شدن به شکرستان و بی لب باده نالبالود خوردن ، تذرو بر گندنا گزیدن !
user_image
عباس جنت
۱۳۹۸/۰۹/۱۳ - ۱۴:۲۳:۳۴
گندنا = ترهسلوی = انگبین، عسلحبل الورید = رگ گردن؛ شاهرگ
user_image
هیچکس بی نام
۱۳۹۹/۱۰/۲۴ - ۰۸:۵۹:۴۰
مو به تن آدم سیخ میشه، کجا بودی مولای جان وقتی این در افشانی هارو میکردی، چقدر سخت و بی معنی بود زندگی اگه تو نبودی جانم به فدات دور سرت بگردم مولای من
user_image
کوروش
۱۴۰۰/۱۰/۰۴ - ۱۴:۴۴:۲۱
ز راهم برد وان گاهم به ره کرد گر از ره می نرفتم می رهیدم   مصرع دوم رو میشه تفسیر کنید ؟