
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۵۱۹
۱
بیا کامروز بیرون از جهانم
بیا کامروز من از خود نهانم
۲
گرفتم دشنهای وز خود بریدم
نه آنِ خود نه آنِ دیگرانم
۳
غلط کردم نبریدم من از خود
که این تدبیر بیمن کرد جانم
۴
ندانم کآتشِ دل بر چه سان است
که دیگر شکل میسوزد زبانم
۵
به صد صورت بدیدم خویشتن را
به هر صورت همیگفتم من آنم
۶
همیگفتم مرا صد صورت آمد
و یا صورت نیام من بینشانم
۷
که صورتهای دل چون میهمانند
که میآیند و من چون خانه بانم
تصاویر و صوت


نظرات
امین کیخا
ناشناس
امین کیخا
حسن خردهگیر
پاسخ شما، من نوشتهٔ نخست شما را که در بالای همین حاشیه هست، بازبینی کردم که نوشته بودید : دشنه را برخی معتفد هستند... یعنی جمله را به شکل جمع به کار برده بودید. در بررسی مجدد شما معلوم شد که شما فقط با یک نفر رو در رو صحبت کردهاید که این چنین کشفی را ارایه داده است (کسی که هنوز برای کسی جز شما شناخته شده نیست). آن (برخی ... هستند) به یک نفر مجهول الهویه کاهش یافت. شاید شما از روی احترام جمله را به شکل جمع ادا کرده بودهاید (احترام به کی؟ نمیدانم )، ولی در گفتگوی تحقیقی نباید واژهها را رها کرد که مفهوم نادرست و غیر دقیقی را القاء کنند. شما خود گفتهٔ او را کاملاً نپذیرفتهاید ولی آن را به یادگار در جایی نوشتهاید که اگر آن را به متن اعمال کنید تبدیل به هذیان میگردد. از قدیم گفتهاند که هر سخن جایی دارد. سخن درست هم در جای نادرست نتیجهٔ غلط میدهد چه رسد به سخن شبهه ناک بی سند از یک دانشمند مجهول الهویه. میتوان اینگونه واژهها را یادداشت کرد و روی آن تحقیق کرد و هنگامی که پخته شد و مستند شد در جای مناسب ارایه کرد. ور نه باعث آشوب ذهن دیگران میگردد، میشود بنجل نویسی و بنجل خوانی و بنحل اندیشی در بنجلستان. متن گنجور گوشهٔ کوچکی از نوشتههای گذشتگان ماست. حاشیهٔ گنحور هم نمونهای از نوشتههای ماست. چی بودند و چی شدیم!
امین کیخا
باران
بابک