
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۵۲۹
۱
شب دوشینه ما بیدار بودیم
همه خفتند و ما بر کار بودیم
۲
حریف غمزه غماز گشتیم
ندیم طره طرار بودیم
۳
به گرد نقطه خوبی و مستی
به سر گردنده چون پرگار بودیم
۴
تو چون دی زادهای با تو چه گویم
که با یار قدیمی یار بودیم
۵
مثال کاسههای لب شکسته
به دکان شه جبار بودیم
۶
چرا چون جام شه زرین نباشیم
چو اندر مخزن اسرار بودیم
۷
چرا خود کف ما دریا نباشد
چو اندر قعر دریابار بودیم
۸
خمش باش و دو عالم را به گفت آر
کز اول گفت بیگفتار بودیم
تصاویر و صوت


نظرات