مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۵۳۲

۱

بیا تا عاشقی از سر بگیریم

جهان خاک را در زر بگیریم

۲

بیا تا نوبهار عشق باشیم

نسیم از مشک و از عنبر بگیریم

۳

زمین و کوه و دشت و باغ و جان را

همه در حله اخضر بگیریم

۴

دکان نعمت از باطن گشاییم

چنین خو از درخت تر بگیریم

۵

ز سر خوردن درخت این برگ و بر یافت

ز سر خویش برگ و بر بگیریم

۶

ز دل ره برده‌اند ایشان به دلبر

ز دل ما هم ره دلبر بگیریم

۷

مسلمانی بیاموزیم از وی

اگر آن طره کافر بگیریم

۸

دلی دارد غمش چون سنگ مرمر

از آن مرمر دو صد گوهر بگیریم

۹

چو جوشد سنگ او هفتاد چشمه

سبو و کوزه و ساغر بگیریم

۱۰

کمینه چشمه‌اش چشمی است روشن

که ما از نور او صد فر بگیریم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 796
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 575
عندلیب :
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
میلاد
۱۳۹۰/۱۱/۱۰ - ۱۹:۱۸:۲۸
بیت ششم به نظر اینگونه است: ز دل ره برده اند ایشان به دلبر
user_image
حامد
۱۳۹۱/۱۲/۲۹ - ۰۵:۱۵:۳۶
بیت دوم نیز اینگونه درست است:زمین و کوه و دشت و باغ جان را
user_image
احمد محمدزاده
۱۳۹۳/۰۱/۳۱ - ۲۳:۲۷:۰۵
" در " دل ره برده‌اند ایشان به دلبر ...کلمه "در" ، وزن را کمی ناهمگون نموده و "سکته" بر "دل" ایجاد می‌نماید !!!به نظر "ز" و یا "به" مناسب‌تر است. یعنی:ز دل ره برده‌اند ایشان به دلبریابه دل ره برده‌اند ایشان به دلبرالامر الی الارومی ...!
user_image
بابک
۱۳۹۸/۱۰/۱۷ - ۰۳:۱۲:۰۹
این سرّ درخت است که برگ و بر درخت میشود. این باطن است که ظاهر میشود. این جفت بودن باطن و ظاهر، بُن و بر، ژرفا و رویه، در واژه « چهره » چشمگیر و برجسته است. « چهره »، هم معنای «اصل و ذات » دارد، و هم معنای « روی و صورت آدمی و سیما». در سانسکریت چیترا به معنای آشکار و برجسته و نورانی و روشن و برانگیخته است. این پیوسته بودن اصل و ذات که بُن باشد با صورت و روی و سیما، ویژگی « چهره » است. آنکه باطنش در ظاهرش، آشکار و نمایان و پیدا میگردد، چهره دارد. به همین علت در سانسکریت، به ماه آغازین فصل بهار (ماهی که درفوریه و مارس واقع میشود)، چیتر chaitra میگفتند، چون در این ماه، زمین انچه در دل دارد، پدیدار میسازد. از این رو خدایان ایران، چهره داشتند . گیتی و انسان و ...، چهره های خدا بودند. همه خدایان ایران، چهره های بهمن، یا سپنتا ( سپنج ) یا سیمرغ بودند.