مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۵۳۳

۱

بیا امروز ما مهمان میریم

بیا تا پیش میر خود بمیریم

۲

ز مرگ ما جهانی زنده گردد

ازیرا ما نه قربان حقیریم

۳

به مرغی جبرئیلی را ببندیم

به جانی ما جهانی را بگیریم

۴

سبو بدهیم و دریایی ستانیم

چرا ما از چنین سودی نفیریم

۵

غلام ماست ازرق پوش گردون

غلام خویشتن را چون اسیریم

۶

چو ما شیریم و شیر شیر خوردیم

چرا چون یوز مفتون پنیریم

۷

خمش کن نیست حاجت وانمودن

به پیش تیر باشی گرچه تیریم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 797
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 575
عندلیب :

نظرات

user_image
سلمه لطفی
۱۴۰۳/۰۵/۰۲ - ۲۲:۲۳:۰۱
سبو بدهیم و دریایی ستانیم: قصه ما و خداست که  "یا من یعط الکثیر بالقلیل" یعنی "ای آنکه عطا می ‏کنی بسیار را به کم" "مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها" سنگ بینداز و گهر می ستان *** خاک زمین می ده و زر می ستان آن که تو را توشه ره می دهد *** از تو یکی خواهد و ده می دهد بهتر از این مایه ستانیت نیست *** سود کن آخر که زیانیت نیست حکیم نظامی گنجوی پس بیا تا عاشقی از سر بگیریم