مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۵۴۳

۱

کجایی ساقیا درده مدامم

که من از جان غلامت را غلامم

۲

می اندرده تهی دستم چه داری

که از خون جگر پر گشت جامم

۳

ز ننگ من نگوید نام من کس

چو من مردی چه جای ننگ و نامم

۴

چو بر جانم زدی شمشیر عشقت

تمامم کن که زنده ناتمامم

۵

گهم زاهد همی‌خوانند و گه رند

من مسکین ندانم تا کدامم

۶

ز من چون شمع تا یک ذره باقی است

نخواهد بود جز آتش مقامم

۷

مرا جز سوختن راه دگر نیست

بیا تا خوش بسوزم زانک خامم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 801
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 578
عندلیب :

نظرات