مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۵۵۴

۱

چون ذره به رقص اندرآییم

خورشید تو را مسخر آییم

۲

در هر سحری ز مشرق عشق

همچون خورشید ما برآییم

۳

در خشک و تر جهان بتابیم

نی خشک شویم و نی تر آییم

۴

بس ناله مس‌ها شنیدیم

کای نور بتاب تا زر آییم

۵

از بهر نیاز و درد ایشان

ما بر سر چرخ و اختر آییم

۶

از سیمبری که هست دلبر

از بهر قلاده عنبر آییم

۷

زان خرقه خویش ضرب کردیم

تا زین به قبای ششتر آییم

۸

ما صرف کشان راه فقریم

سرمست نبیذ احمر آییم

۹

گر زهر جهان نهند بر ما

از باطن خویش شکر آییم

۱۰

آن روز که پردلان گریزند

در عین وغا چو سنجر آییم

۱۱

از خون عدو نبیذ سازیم

وانگه بکشیم و خنجر آییم

۱۲

ما حلقه عاشقان مستیم

هر روز چو حلقه بر در آییم

۱۳

طغرای امان ما نوشت او

کی از اجلی به غرغر آییم

۱۴

اندر ملکوت و لامکان ما

بر کره چرخ اخضر آییم

۱۵

از عالم جسم خفیه گردیم

در عالم عشق اظهر آییم

۱۶

در جسم شده‌ست روح طاهر

بی‌جسم شویم و اطهر آییم

۱۷

شمس تبریز جان جان است

در برج ابد برابر آییم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 808
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 582
عندلیب :

نظرات

user_image
..
۱۳۹۸/۰۳/۰۶ - ۱۶:۳۴:۴۳
از عالم جسم خفیه گشتیمدر عالم عشق، اظهر آییمدر جسم شده‌است روحِ طاهربی‌جسم شویم و اطهر آییم..