مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۵۶۸

۱

ای جان لطیف و ای جهانم

از خواب گرانت برجهانم

۲

بی‌شرم و حیا کنم تقاضا

دانی که غریم بی‌امانم

۳

گر بر دل تو غبار بینم

از اشک خودش فرونشانم

۴

ای گلبن جان برای مجلس

بگرفته امت که گل فشانم

۵

یک بوسه بده که اندر این راه

من باج عقیق می ستانم

۶

بسیار شب است کاندر این دشت

من از پی باج راهبانم

۷

شب نعره زنم چو پاسبانان

چون طالب باج کاروانم

۸

همخانه گریخت از نفیرم

همسایه گریست از فغانم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 815
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 587
عندلیب :

نظرات