
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۵۶۹
۱
ناآمده سیل تر شدستیم
نارفته به دام پای بستیم
۲
شطرنج ندیدهایم و ماتیم
یک جرعه نخوردهایم و مستیم
۳
همچون شکن دو زلف خوبان
نادیده مصاف ما شکستیم
۴
ما سایه آن بتیم گویی
کز اصل وجود بت پرستیم
۵
سایه بنماید و نباشد
ما نیز چو سایه نیست هستیم
تصاویر و صوت


نظرات