
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۵۷۰
۱
آن عشرت نو که برگرفتیم
پا دار که ما ز سر گرفتیم
۲
آن دلبر خوب باخبر را
مست و خوش و بیخبر گرفتیم
۳
هر لحظه ز حسن یوسف خود
صد مصر پر از شکر گرفتیم
۴
در خانه حسن بود ماهی
رفتیمش و بام و در گرفتیم
۵
آن آب حیات سرمدی را
چون آب در این جگر گرفتیم
۶
چون گوشه تاج او بدیدیم
مستانهاش از کمر گرفتیم
۷
هر نقش که بیوی است مردهست
از بهر تو جانور گرفتیم
۸
هر جانوری که آن ندارد
او را علف سقر گرفتیم
۹
هر کس گهری گرفت از کان
از کان همه سیمبر گرفتیم
۱۰
از تابش نور آفتابی
چون ماه جمال و فر گرفتیم
۱۱
شمس تبریز چون سفر کرد
چون ماه از آن سفر گرفتیم
تصاویر و صوت


نظرات
نادر..
یزدانپناه عسکری
مسافر