مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۵۷۲

۱

گر گمشدگان روزگاریم

ره یافتگان کوی یاریم

۲

گم گردد روزگار چون ما

گر آتش دل بر او گماریم

۳

نی سر ماند نه عقل او را

گر ما سر فتنه را بخاریم

۴

این مرگ که خلق لقمه اوست

یک لقمه کنیم و غم نداریم

۵

تو غرقه وام این قماری

ما وام گزار این قماریم

۶

جانی مانده‌ست رهن این وام

جان را بدهیم و برگزاریم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 817
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 588
عندلیب :

نظرات

user_image
Hamid Azhdehfar
۱۳۹۷/۱۲/۰۱ - ۲۰:۲۳:۳۸
مولانا در نسبت با مرگ دلیر است ، خواننده است ، بی صبر است ، رستم است ، بی باک است ،نمیترسد و بسیار مشتاق است ، او میفرماید :مرگ اکر مرد است آید پیش منتا کشم خوش در کنارش تنگ تنگمولانا مرگ را آغازی دیگر میدانداو میگوید ما چون نمیدانیم و نمی بینیم دلیل بر این نیست که چیزی وجود ندارد، بلکه شاید از ازدیاد ما نمی بینیم.
user_image
مهرداد داوری دولت آبادی
۱۳۹۹/۰۴/۱۱ - ۱۲:۳۲:۴۳
ما وام‌گزارِ این قُماریمدر حقیقت جان ما غرضی است که با پس دادن آن می توانیم ویزای !جهان بعد را بگیریمو چه نیکو اگر این غرض را با جان و دل برگردانیم
user_image
مهرداد داوری دولت آبادی
۱۳۹۹/۰۴/۱۱ - ۱۲:۳۴:۳۳
ما وام‌گزارِ این قُماریمدر حقیقت جان ما غرضی است که با پس دادن آن می توانیم از این جهان عبور کنیم و ویزای جهان بعد را بگیریم!و چه نیکو اگر این غرض را با جان و دل برگردانیم.
user_image
nabavar
۱۳۹۹/۰۴/۱۱ - ۱۲:۵۶:۰۲
گرامی مهردادشاید منظور شما قرض باشد به مانای وامورنه از نوشته ی شما چیزی عایدم نشد
user_image
مهرداد داوری دولت آبادی
۱۳۹۹/۰۴/۱۲ - ۱۹:۱۷:۰۴
با پوزش قرض صحیح است.
user_image
مهرداد داوری دولت آبادی
۱۳۹۹/۰۴/۱۲ - ۱۹:۳۳:۰۲
بیت چهارم:این مرگ که خلق لقمه اوستیک لقمه کنیم و غم نداریمدر واقع مولانا مرگ را شروعی دیگر می داند.